اخلاق و تشكيك

اخلاق و تشكيك

اخلاق و تشكيك

احمد بهشتی*

چكيده

اين نوشتار به دنبال اين حقيقت است كه خلق و خوي انساني از مفاهيم متواطي ـ كه بر همه ي مصاديق يكسان حمل شود ـ نيست و نبايد انتظار داشت كه همه ي انسان ها به لحاظ اخلاق حميده و فضايل كريمه و پيراستگي از رذائل قبيحه ، مساوي باشند.

   در حقيقت بايد بگوييم : انسان ها به دو گروه اخلاقي و غير اخلاقي تقسيم نمي شوند، بلكه در نسبت به اخلاق، يك گروه بيشتر نيستند، ولي اين گروه عظيم به لحاظ سلسله ي مراتب و درجات از مرتبه ي ضعيف ترين شروع مي شود و تا بي نهايت ادامه مي يابد. آن كه در مرتبه ي بي نهايت است، پيامبر گرامي اسلام است. ديگران بر حسب درجات و مراتب خود، سايه نشين طوباي پر بر و بار خلق عظيم اويند.

واژگان کلیدی: تواطي، تشكيك، خلق عظيم، قرآن، پيامبر خاتم.

***

مقدمه

تا آنجا كه مطالعات و ملاحظات و تتبعات نگارنده نشان مي دهد، تا كنون هيچ متكلمي از متكلمان اسلام، اخلاق نبوي را به عنوان معجزه اي از معجزات نبي اكرم ـ آن هم به عنوان معجزه ي دوم كه دون قرآن و فوق ساير معجزات آن بزرگوار باشد ـ مطرح نكرده است. هر چند در كلمات بزرگان به معجزه بودن اخلاق آن بزرگوار، اشاره شده است؛ ولي هرگز آن بزرگان به آن ، به عنوان يك مسأله كلامي كه بتواند شاهدي بر نبوت آن بزرگوار و گواهي بر صدق ادعاي حضرتش باشد، نگاه نكرده اند. نگارنده براي نخستين بار اخلاق را به عنوان معجزه ي دوم نبوي مطرح كرده است.[i] (بهشتی، 1386، صص 174-158)

   اکنون که هیأت محترم داوران در چارچوب کرسی های نظریه پردازی تأیید کرده و پذیرفته اند که اخلاق، معجزه دوم نبوی است، جا دارد که نگارنده، به اشکالات و موانعی که ناقدان مطرح کرده اند، پاسخ گوید.

   ناقدان كرسي نظريه پردازي« معجزه انگاري اخلاق نبوي» در مجموع چهار اشكال مطرح كرده اند:

1 ـ اگر اخلاق نبوي معجزه است، اخلاق بايد تشكيك پذير باشد.

2 ـ اگر اخلاق نبوي معجزه است، چرا تحدي نشده است؟

3 ـ اگر اخلاق نبوي معجزه است، چگونه نبي اكرم(ص) اسوه است؟

4 ـ اگر اخلاق نبوي معجزه است، در ميان معجزات چه جايگاهي دارد؟

ما در اين مقاله، تنها به نقد و بررسي اشكال اول مي پردازيم.

معناي تشكيك

   آن چه در قضايا و گزاره ها بر موضوعات حمل مي شود، از دو حال بيرون نيست : يا حمل آن بر همه افراد ، يكسان است يا خير. در صورت اول، حمل آن به تواطي و تساوي و در صورت دوم به تشكيك است. (سبزواري بي تا، ص17)

هرگاه انسانيت بر افراد مختلف حمل شود، حمل آن به تواطي است؛ چرا كه افراد انسان به لحاظ انسان بودن با يكديگر اختلافي ندارند، بلكه اختلاف آنها به واسطه ي اوصافي از قبيل علم و ايمان و تقوا و جهاد و انفاق و هجرت در راه خدا و ... است. در حقيقت، اختلاف آنها به كمالات وجودي است. همه ي آنهايي كه به لحاظ ظاهر انسانند، به لحاظ وجودي يا انسانند يا غير انسان و صدالبته كه به لحاظ وجود، سلسله ي مراتبي دارند.[ii]

   اگر موجوديت يا نورانيت، بر اشياء مختلف حمل شود، وجود يا نور، براي آنها يكسان نيست، بلكه به شدت و ضعف، و تقدم و تأخر، و اولويت و عدم اولويت، و خلاصه به كمال و نقص بر آنها حمل مي شود. حمل موجود بودن بر ذات واجب الوجود و مكنات، به تشكيك است ؛ چرا كه هم وجود او شديدتر است و هم تقدم و اولويت دارد. همانگونه كه اگر گفته شود: « خداي متعال نور آسمان ها و زمين است.[iii]» بايد توجه شود كه او نوري است فوق،‌ قبل، بعد و نور النور است و هيچ نوري مانند او نيست.[iv] (قمي، 1366، ص93)

   حال سخن در اين است كه اخلاق، همچون نور و وجود، مقول به تشكيك است يا همچون انسانيّت، محمول به تواطي است؟ آيا اگر اخلاقي بودن را به افراد انسان نسبت دهيم، بايد از حدود توطي و تساوي خارج نشويم و بگوييم : آنهايي كه اخلاقي و متخلق به اوصاف پسنديده اند ، همه يكسانند و تفاوتي ميان آنها نيست، يا اين كه: «تفاوت، از زمين تا آسمان است». اگر تفاوتي نيست، بايد گفت : افراد آدمي به دو گروه- و فقط به دو گروه- تقسيم مي شوند: اخلاقي و غير اخلاقي؛ ولي اگر تفاوت هست، افراد بشر، دو گروه نيستند؛ بلكه بر حسب درجات و مراتب بي شمار اخلاق، به گروه هاي بسياري، بلكه به قول صدرالمتالهين به انواع بي شماري تقسيم و تكثير مي شوند.[v] (صدرالمتالهين، بي تا، ج7، ص81)

   اگر براي كمال و سعادت، درجات و مراتب نباشد، همه ي انسان هايي كه از كمال و سعادت برخوردارند، يكسانند و بنابراين، تنها به دو گروه كامل و ناقص، يا سعيد و شقي تقسيم مي شوند و هيچ لزومي ندارد كه عمري را به مجاهدت پردازند تا از درجات پايين تر كمال و سعادت به درجات برتر و بالاتر برسند؛ حال آن كه همه مي دانيم كه چنين نيست. اهل سعادت و كمال ، نه تنها همواره مي كوشند كه آن چه به كف آورده اند ، از دست ندهند، بلكه هرگز به حد كم، قانع نيستند و تلاش مي كنند كه به درجات بالاتر ارتقاء يابند. به همين جهت است كه قرآن كريم دستور داده است كه بندگان خدا در راه كسب خيرات بر يكديگر سبقت گيرند و هرگز درجا نزنند و بدانند كه هر طايفه اي را قبله اي است كه خدا تعيين كرده است و نبايد درباره ي آن چون و چرا كند؛[vi] چرا كه هر چه بيشتر روند، نقص ها و كمبودها زايل، و كمالات افزون و سلامت، در وجودشان نهادينه   مي شود، به طوري كه به آنها گفته مي شود: با سلامت و ايمني داخل بهشت شويد.[vii]

   بنابراين سؤال اصلي ما اين است كه: اخلاق يك درجه اي است يا چند درجه اي؟ آيا مي توان براي اخلاق عرض عريضي قائل شد، به طوري كه بر قله ي والاي آن پيامبر مكرم (ص) باشد و ديگران بر حسب بهره اي كه از كمالات اخلاقي دارند در مراتب نازل و نازل تر و نازل ترين باشند؟

پاسخ

   هيج مانعي نيست كه اخلاق داراي مراتب تشكيكي باشد. پيامبر گرامي اسلام فرمود: «فرداي قيامت كسي به من نزديك تر است كه راستگوتر و امانت دارتر و به عهدش وفا كننده تر و خلقش نيكوتر و به مردم نزديك تر باشد»[viii] . (حراني،1380 ق، ص32) از اين حديث شريف استفاده مي شود كه هم اخلاق و هم فضائل اخلاقي، مانند راستگويي، امانتداري، وفاي به عهد و مردمي بودن، داراي مراتب تشكيكي است و جالب اين كه آن صدرنشين محفل عصمت و كرامت و فضيلت، محور را خود قرار داده و قله ي اخلاق را ويژه ي خود دانسته و اعلام كرده است كه ديگران به اندازه ي بهره اي كه از اخلاق و فضيلت دارند، به او نزديك و نزديك تر مي شوند.

   آري همان طوري كه هيچ بشري از اولين و آخرين، بلكه هيچ آفريده اي در رتبه ي وجودي آن حضرت قرار نمي گيرد، هيچ كس به لحاظ اخلاقي نه تنها از او نمي گذرد، بلكه همتاي او نيز نمي شود، و گرنه، نور سرمدي احمدي را تحت الشعاع قرار مي دهد و مقام محموديت محمدي را كه ويژه اوست[ix]، با او تقسيم مي كند. او آئينه تمام نماي وجود حق است؛ از اينرو فرمود: « هر كه مرا ببيند، خداي را ديده است»[x] (صدر المتالهين،1981م، ص40)

   جبرئيل كه فرشته اي است مقرب و شايد مقرب ترين فرشتگان و احياناً واسطه انزال وحي ميان خدا و اوست، در شب معراج از پرواز با او باز مي ماند و مي گويد: «اگر به اندازه ي يك بند انگشت نزديك شده بودم،         مي سوختم»[xi] (مجلسي، بي تا، ج18، ص382) مولوي نیز در اين باره داد سخن داده است[xii]. ( مولوي، 1338، ج 4، ص 438)

   فخررازي معتقد است كه پيامبر چون خورشيد و امام علي(ع) چون ماه و ديگران چون ستاره اند.[xiii]  ( رازي، 1407ق، ج8، ص107) و صد البته كه منظورش ساير اصحاب آن بزرگوار است.

عارف اندلس درباره ي امام علي(ع) تعبيري دارد كه مي توان با توجه به آن ، نظر وي را درباره ي پيامبر گرامي اسلام به دست آورد. او مي گويد: «نزديك ترين مردم به او علي بن ابوطالب است كه امام عالم و سر همه ي انبياء بود.[xiv]» (خوارزمي، 1379، ص66)

   او به لحاظ قرب و منزلت به پيامبر گرامي اسلام ، مقامي دارد كه به او فرمود: «آن چه من مي شنوم، تو هم مي شنوي و آن چه من مي بينم، تو هم مي بيني؛ ولي تو پيامبر نيستي».[xv]

   برخي از اوصياء طاهر و مطهَّر او كه خود ـبعد از اوـ قله نشين كرامات و صدرنشين محفل كمالات و انوار تابناك هدايات و بشاراتند ، نور او را بر «قلم» كه خود برترين نور است، مقدم شمرده اند.[xvi] (مجلسي، بي تا، ج 15، ص4 ح4)

   بنابراين، هيچ واسطه ي وجودي و وصفي و خَلقي و خُلقي ميان خداي متعال و نبي اكرم و رسول معظم و پيامبر خاتم نيست. امام صادق(ع) فرمود: «خداي متعال هيچ پيامبري بهتر از محمد(ص) و هيچ وصيّي بهتر از وصي او بر نينگيخت».[xvii] (همو، ج11، ص60)

   يك يهودي در محضر امام علي(ع) پس از مناظره اي طولاني عرض كرد:
«شهادت مي دهم كه خدا هر درجه اي و هر فضيلتي كه به پيامبري از پيامبران داده بود، همه را به پيامبر گرامي اسلام داد و درجات او را به مراتب، برتر از ساير انبياء گردانيد.[xviii] (همو، ج10، ص48)

   يك يهودي شامي به محضر امام علي(ع) آمد و عرض كرد: خداي متعال، ابراهيم خليل(ع) را به سه حجاب از شر نمرود و نمروديان حفظ كرد: يكي هنگامي كه در رحم مادر بود و ديگري هنگامي كه در غاري پنهان بود و سومي هنگامي كه گرفتار آتش نمروديان شد. امام علي(ع) در پاسخ او فرمود : خداي متعال ، پيامبر گرامي اسلام را به پنج حجاب محافظت فرمود ؛ سه حجاب در برابر سه حجاب و دو حجاب، افزون بر حجاب هاي ابراهيم. سپس در توضيح حجاب هاي پنجگانه به اين آيات استدلال كرد:

1. وَجَعَلنا مِن بَينِ أيديهِم سَدّاً وَمِن خَلفِهِم سَدَّا فَأَغشَيناهُم فَهُم لايُبصِرونَ (يس(36)،آيه ي9)

و در پيش روي آنها سدي قرار داديم (حجاب اول) و در پشت سرشان سدي (حجاب دوم) و چشمانشان را پوشانديم كه نبينند. (حجاب سوم)

2. وَ إذا قَرَأتَ القرآنَ جَعَلنا بَينَكَ وَ بَينَ الَّذينَ لايُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ حجاباً مَستُوراً ( اسراء(17)، آيه ي45)

و هنگامي كه قرآن بخواني، ميان تو و آن هايي كه ايمان نمي آورند، حجابي ناپيدا قرار مي دهيم. (حجاب چهارم)

3. إنا جَعَلنا في أَعناقِهِم أَغلالاً فَهِيَ إلَي الأَذقانِ فَهُم مُقمَحُون (يس(36)، آيه ي8)

ما در گردنهاي ايشان غلهايي قرار داديم كه تا چانه ها ادامه دارد(حجاب پنجم) و سرهايشان را بالا نگاه داشته و جلو پاي خود را نمي بينند. (قمي، 1355ق، ج1، ص211)

   اگر بر مبناي حكمت خالده ي صدرائي سخن بگوئيم و اتحاد عاقل و معقول را بر مبناي استوار آن بپذيريم، بايد بگوييم: نفس آدمي نه تنها با معقولات نظري خود، اتحاد دارد، بلكه با معقولات عملي خود نيز متحد است و بنا بر اين، نفس قدوسي و والا مقام نبوي با همه ي معقولات ـ اعم از اين كه از مقوله ي حكمت نظري باشد يا از مقوله ي حكمت عملي ـ اتحاد دارد. مگر ممكن است نفسي كه در عالم بشريت، بلكه در جهان خلقت، همتا و همشأني ندارد، با اخلاقي متوسط يا نازل، اتحاد پيدا كند؟ او نور وجود خود را نخستين مخلوق  خدا و برگرفته ي  از نور حق مي دانست.[xix] ( مجلسي، ‌بي تا، ج15، ص24 ح5) و خدا به او اعلام فرمود كه او را از نور خود و علي را از نور او آفريده است.[xx] (همو، بي تا، ج18، ص486)

   به همين جهت است كه علم و عمل او در خور روح بلند خود اوست و نه تنها كسي به لحاظ علم و عمل به مقام او نمي رسد ،‌بلكه به لحاظ اخلاق نظري و عملي كسي هم پايه و همتاي او نيست . او به شهادت قرآن كريم، قله نشين خلق عظيم است.[xxi] (قلم(68)، آيه ي4)

   پيامبر اعظم اسلام ، هادي است. اولياء و علماء بايد تحت هدايت او طي طريق و سلوك سبيل كنند . هر چند همه ي اولياء و علماء از نظر استعداد و مجاهدت يكسان نيستند و صد البته كه ائمه اطهار (ع) ـبه ويژه امام علي(ع)ـ برترينند.[xxii](صدر المتألهين، 1360/54)

   امام هفتم(ع) فرمود: « هيچ پيامبري را خداي متعال مبعوث نكرد، مگر اين كه محمد(ص) داناتر از او بود».[xxiii]     ( همو، ج14، ص112)

   خود آن بزرگوار كه بهتر از همه به مقام والاي خود آگاهي داشت، فرمود: « هنگامي كه آدم ميان آب و گل بود، من پيامبر بودم. خداي متعال مرا از نور آفريد و آن نور، دو هزار هزار سال پيش از آدم بود».[xxiv] (همو، ج16،  ص402)

           بودم آن روز من از طايفه ي دُرد كشان

كه نه از تاك، نشان بود و نه از تاك نشان

و نيز فرمود: «آدم و ساير پيامبران در روز قيامت، زير پرچم منند».[xxv]

مصطفي زين گفت كآدم و انبياء

خلف من باشند و در زير لوا

بهر اين فرموده است آن ذوفنون

رمز«نحن الآخرون السّابقون»

گر به صورت من ز آدم زاده ام

من به معني جد حد افتاده ام

كز براي من بدش سجده ي ملك

وز پي من رفت تا هفتم فلك

پس ز من زاييد در معني پدر

پس ز ميوه زاد در معني شجر

اول فكر آخر آمد در عمل

خاصه فكري كو بود وصف ازل

(مولوي، 1338، 553، ج 4)

   امام باقر(ع) فرمود: «خداي متعال هيچ پيامبري مبعوث نكرد مگر به ولايت ما و برائت از دشمن ما»؛[xxvi] سپس به آيه ي 36 سوره ي نحل (16) استدلال كرد.[xxvii]

ائمه به منزله ي پرتو نور خورشيد نبوت ختميّه اند. اگر پيامبران بايد ولايت آنها را كه فرعند ، گردن نهند، در برابر اصل چگونه اند؟!

نتيجه

   با توجه به اين كه منابع ديني ـ اعم از وحي و سنت ـ پيامبر خاتم را بر همه ي مخلوقات مادي و نوري، برتر و بالاتر معرفي كرده و او را از نظر اوصاف و كمالات و فضائل ومحامد بي همتا شمرده اند، استنباط مي كنيم كه او از نظر اخلاقي مقتداي همگان و اسوه ي همه ي راهيان است و همان طوري كه كسي به لحاظ موجوديت و شدت نورانيت، همتا و همرتبه ي او نيست، به لحاظ اوصاف كمال و خَلق و خُلق متعال و فضايل ايده آل، به مرتبه ي او نرسيده و نخواهد رسيد و به همين لحاظ است كه چاره اي نيست جز اين كه براي اخلاق و فضايل اخلاقي، درجات و مراتب و عرض عريض قائل شويم و تشكيكي بودن اخلاق را از ناحيه ي عقل و نقل، ‌بلكه از جانب علم مكاشفه پذيرا شويم. چنانكه سالكان و عارفان ـ كه كما بيش اهل مكاشفه اند و از شراب طهور كشف و شهود چشيده و لبي تر كرده اند ـ اين حقيقت را باور داشته اند.


*. استاد دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات



[i]. مقاله ي « اخلاق ، معجزه ي دوم نبوي» در همايش اخلاق حرفه اي در تمدن ايران و اسلام در زمستان 86 در دانشكده ي الهيات دانشگاه تهران ارائه شد. سپس در مجموعه ي مقالات همايش به چاپ رسيد.

در پي آن، آقاي دكتر احد قراملكي مقاله اي نقادانه، تحت عنوان « معجزه انگاري اخلاق نبوي» به نگارش در آورد كه در مجله ي علمي پژوهشي « انديشه نوين ديني» چاپ و متشر شد. (فرامرز قراملكي،  )

   سرانجام در پاييز 88 با همكاري پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي و دانشكده ي الهيات دانشگاه تهران، جلسه ي باشكوهي با حضور اساتيد ناقد و داور و ناظر، در سالن آمفي تآتر دانشكده ي مزبور برگزار شد و پس از توضيحات نگارنده، ناقدان به نقادي پرداختند و پذيرفتند كه معجزه انگاري اخلاق نبوي مي تواند به عنوان يك نظريه ي كلامي مطرح شود؛ هر چند آن را با موانعي مواجه يافتند كه نگارنده پاسخ داد و در پايان، داوران محترم بر آن نظريه مهر تاييد زدند و در مجموع ، امتياز لازم را كسب كرد.  

[ii]. حد انسان به مذهب عامه

حيواني است مستوي القامه

پهن ناخن برهنه پوست زموي

به دو پاره سپر به خانه و كوي

هر كه را بنگرند کاینسان است

می برندش گمان كه انسان است

[iii]. اَللهُ نُورُ السماواتِ وَالأَرضِ (نور(24)، آيه ي 35)

[iv] يا نُورَ النّورِ، يا مُنَوِّر النُّورِ، يا خالِقَ النُّورِ، يا مُدَبِّرَ النّوُرِ، يا مُقَدِّرَ النُّورِ، يا نُورَ كُلِّ نُورٍ، يا نُوراً قَبلَ كُلِّ نُورٍ، ، يا نُوراً بَعدَ كُلِّ نُورٍ، يا نُوراً فَوقَ‌كُلِّ نُورٍ، يا نُوراً لَيسَ كَمِثلِهِ نُورٌ.

[v]. فَإنَّ الإنسانَ قد أَشَرنا إلي أنَّهُ مِن حَيثُ النَّشأةِ الأُولي نَوعٌ واحدٌ وَ مِن حَيثُ النَّشأَةِ الفِطرَةِ الثانِيَةِ مِن طينَةِ سِرِّهِ وَ باطِنِهِ أَنواعٌ كَثيرةٌ وَلِكُلِّ نَوعٍ مِنهُم كَمالٌ يَخُصُّهُ وَ سَعادَةٌ لِأَجلِهِ وَ شَقاوَةٌ تُقابِلُها.

[vi]. وَ لِكُلٍّ وِجهَةٌ هُوَ مُوَلّيها فَاستَبِقُوا الخَيراتِ ( بقره(2)، آيه ي148)

[vii]. اُدخُلُوها بِسَلامٍ آمِنينَ (حجر(15)، آيه ي46)

8. أَقرَبُکُم مِنّی غَداً فی المَوقِفِ أَصدَقُکُم لِلحَدیثِ وَ آداکُم لِلأَمانَةِ وَ أَوفاکُم بِالعَهدِ وَ أَحسَنُکُم خُلقاً وَ أَقرَبُکُم مِنَ النّاسِ.

9. وَ مِنَ اللَّيلِ فَتَهَجَّد نافِلَةً لَكَ عَسي أَن يَبعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحمُوداً (‌اسراء(17)، آيه ي79)

10. مَن رَآني فقد رَأَي الحَقّ.

11. لَو دَنَوتُ أَنُملَةً لَاحتَرَقتُ.

12. احمد ار بگشايد آن پرجليل

تا ابد مبهوت ماند جبرئيل

چون گذشت احمد ز سدره و مرصدش

وز مقام جبرئیل و از حدش

گفت او را هین بپراندر پیم

گفت رو رو که حریف تو نیم

باز گفتا کز پیم آی و مایست

گفت رو زین پس مرا دستور نیست

باز گفت او را بیا ای پرده سوز

من به اوج خود نرفتم هنوز

گفت بیرون زین حد ای خوش فر من

گر زنم پری بسوزد پر من

13. فَیَکونُ ذلِکَ الشَّخصُ بِالنِّسبةِ الَیهِ کَالقَمَرِ بِالنِّسبةِ إلَی الشَّمسِ وَ هُوَ الإمامُ القائِمُ مَقامَهُ، اَلمُقَرِّرُ شَریعَتَهُ وَ أمَّا الباقُونَ فَنِسبَةُ کُلِّ واحِدٍ مِنهُم إلی صاحِبِ الدَّورِ الأعظَمِ کَنِسبَةِ کَوکَبٍ مِنَ الکَواکِبِ إلَی الشَّمسِ وَ أمّا عَوامُّ الخَلقِ... مِثلُ حوادِثِ هذَا العالَمِ.

14. أقرَبُ النّاسِ إلَيهِ (ص) عليُّ بنُ أبي طالِبٍ إمامُ العالَمِ وَ سِرُّ الأنبياءِ أجمَعينَ.

15. إنَّكَ تَسمَعُ ما أسمَعُ وَ تَري ما أري وَ لكِنَّكَ لَستَ بِنَبيٍّ (نهج البلاغه، خطبه ي190)

16. خلق نور محمد (ص) قَبل أن يخلق القلم.

17. ما بعث اللهُ نبيّاً خيراً مِن محمد (ص) وَ لاوصيّاً خيراً مِن وَصيِّهِ.  

18. أشهد أنّه ما أعطي اللهُ نبيّاً درجة و لا مرسلاً فضيلة إلّا و قد جمعها لمحمد (ص) و زادَ محمداً علي الأنبياء (ص) أضعاف درجة

19. أوّل ما خلق الله نوري ابتدعه من نوره.

20. خلقتُكَ من نوري و خلقتُ عليّاً من نورِكَ.  

21. إنّك لعلي خلقٍ عَظيمٍ.

22. لكنّ الفرق بين النّبي والولي في ذلك أن النبيّ مستقل بنفسه في السير إلي الله و الوصول اليه و يكون حظّه في كل مقام بحسب استعداده الاتم الأكمل و الوليّ لايمكنه السّير الا في متابعة النبي و متليكه اياه في سبيل الله كما قال: قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علی بصيرة انا و من اتّبعنی و يكون حظه في كل من المقامات بحسب استعداده و قوّة فطرته.

23. ما بعث الله نبيّاً إلا و محمّد(ص) أعلم منه.

24. كنت نبيّا و آدم بين الماء و الطّين. إنّ الله خلقني من نور و خلق ذلك النّور قبل آدم بألفي ألف سنة.

25. آدم و من دونه تحت لوائی یوم القیامة.

26. ما بعث الله نبيّا قطّ إلا بولايتنا و البرائه من عدوّنا.

27. و لقد بعثنا في كل امّة رسولاً أن اعبدوا اللهَ و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدي الله و منهم من حقّت عليه الضلالة.

منابع

1 ـ قرآن

2 ـ نهج البلاغه

3 ـ بهشتي، احمد ،‌اخلاق معجزه دوم نبوي، اخلاق حرفه اي در تمدن ايران و اسلام ، به اهتمام فرامرز قراملكي و همكاران پژوهشكده مطالعات فرهنگي واجتماعي، چاپ اول، 1386.

4 ـ حراني علي بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، مطبعه ي حيدري نجف، چاپ پنجم، 1380 ق

5 ـ خوارزمي

6 ـ رازي  اما فخر، المطالب العاليه

7 ـ سبزواري حاج ملا  هادي، شرح اللآلي المنتظمه ( شرح منظومه ي منطق) افست . از روي چاپ سنگي ناصري

8 ـصدر المتالهين ، الحكمه المتعاليه في الأسفار العقليه الأربعه ، بيروت، دار إحياء التراث العربي،‌الطبعه الثالثه، 1981 م

9 ـ همو، اسرارالآيات،

9 ـ فرامرز قراملكي احد، معجزه انگاري اخلاق نبوي، فصلنامه ي علمي پژوهشي انديشه نوين ديني، شماره ي

11 ـ قمي، عباس، مفاتيح الجنان، انتشارات استقلال، چاپ اول، 1366

12 ـ همو،‌سفينه البحار و مدينه الحكم و الاثار، مطبعه علميه نجف اشرف،‌1355 ق

13 ـ مجلسي محمد باقر، بحار الأنوار، كتابفروشي اسلاميه ، بي تا

14 ـ مولوي ، كليات مثنوي، كتابفروشي اسلاميه، 1338

print




شماره های فصلنامه
Skip Navigation Links.
Collapse فصلنامه شماره 1فصلنامه شماره 1
Collapse فصلنامه شماره 2فصلنامه شماره 2
Collapse فصلنامه شماره 3فصلنامه شماره 3
Collapse فصلنامه شماره 4فصلنامه شماره 4
Collapse فصلنامه شماره 5فصلنامه شماره 5
Collapse فصلنامه شماره 6فصلنامه شماره 6
Collapse فصلنامه شماره 7فصلنامه شماره 7