تأمّلي در نسبت عقلانيّت و معنويّت

تأمّلي در نسبت عقلانيّت و معنويّت

 

تأمّلي در نسبت عقلانيّت و معنويّت

سيد ابوالفتح معزي[*]

چكيده

مقاله‌ی حاضر نخست عقل را از منظر لغت‌شناسي بررسي نموده و مفاهيم آن را با محتواي برخي روايات مقايسه نموده است، سپس ديدگاه راغب اصفهاني و علامه طباطبايي را مورد تأمل قرار داده و معنايي متفاوت با نظر ايشان ارائه کرده است.

    بعد از آن به نقش عقل پرداخته و ضمن طرح اجمالي ديدگاه برخي حكماء در مورد عقل نظري و عملي، اين موضوع را با نگاه روايي مورد توجه قرار داده و با تبیین رابطه عقل مطبوع و عقل مسموع، به اين نتيجه رسيده كه «عقل مسموع» همان وحي و پيام رسولان الهي؛ و «عقل مطبوع»، قوه‌اي در وجود انسان است كه با آن پيام الهي درك مي‌شود. آن‌گاه شاخص‌هاي عمده‌ی معنويت (ديانت، عرفان و اخلاق) را محتاج عقل يافته و در نهايت روشن نموده است كه معنويت راستين بدون عقلانيت پنداري بيش نيست.

واژگان کلیدی: عقل، عقلانيت، معنويت، عقل مسموع، عقل مطبوع

***

1-   مقدمه

وقتي سخن از عقل، « عقلانيّت» و «معنويّت» به ميان مي‌آيد، داستان انسان سرگشته و حيراني را مي‌توان تصور كرد كه در اقيانوس بي‌كران و تاريك جهل و بر امواج تند و سركش بي‌خردي، بر زورق سرگرداني نشسته، گاه، بي‌خبر و بي‌خيال و زماني دهشتناك و پروحشت، خود را در مسير سرنوشت قرار داده تا چه پيش آيد. اما همين كه چراغي فرا روي او پرتو افشاني كند و نوري - ولو اندك- اطراف او را روشن سازد، از خود مي‌پرسد: من كجا هستم؟ از كجا آمده‌ام؟ به كجا بايد بروم‌؟ ساحل نجات كجاست؟

از كجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود                      به كجا مي‌روم آخر ننمايي وطنم

چنين انساني اگر بتواند به پرسش‌هاي سه‌گانه خود پاسخي منطقي ارائه دهد، بارقه اميد، خاطرش را آسوده و نور معرفت، راهش را روشن كرده، پاروهاي تلاش را به حركت درآورده و استعدادهايش را سفينه نجات يافته، پيش مي‌رود و ترانه شادي سر مي‌دهد كه ساحل نزديك است. اين چراغ روشنگر داستان «عقل» است و آن بهره‌گيري، «عقلانيت» و نسيم فرح‌بخش حاصل از عقلانيت، «معنويت» می‌باشد؛ در مقابل، بهره نبردن از چراغ عقل موجب «عوام‌زدگي» و لنگ لنگان رفتن در بيابان دراز و تاريك می‌گردد، بي آن‌كه حتي شمعي به كف داشته باشد تا سو سوي آن، اندكي راهش را روشن كند.

 

مي رود اندر بيابان دراز
شمع ني تا پيشواي خود كند
نيست عقلش تا دم زنده زند
مرده ي آن عاقل، آيد او تمام
عقل كامل نيست خود را مرده كن

 

گاه لنگان آيد و گاهي به ناز
نيم شمعي ني، كه نوري كد كند
نيم عقلي ني كه خو مرده كند
تا برآيد از نشيب خود ببام
در پناه عاقلي، زنده سخن

(مثنوي معنوي)

 

2-   بررسی نظر راغب اصفهانی و علامه طباطبائی درباره‌ی معنای عقل

واژه‌ی «عقلانيت» (Rationality) مصدر جعلي است كه از كلمه «عقل» گرفته شده است و  به معناي معقول و منطقي بودن، جنبه عقلاني داشتن، خردمندي، و عقل‌پذير بودن به كار رفته است. در حقيقت، داوري با ملاك‌هاي عقل و سازگاري با احكام عقل را «عقلانيت» گويند. عقل در لغت به معناي بستن و نگه داشتن است و در اصطلاح، عقل عبارت است از «قوه‌اي روحاني كه مي‌توان به واسطه آن تحصيل معرفت كرد» (طريحي، 1298ق: ماده عقل). «راغب اصفهاني» در كتاب «المفردات» براي «عقل» دو معني بيان كرده است:

1. عقل قوه‌اي است كه براي قبول علم آماده است.[1]

2. علمي كه از به كارگيري قوه ياد شده به دست مي‌آيد:[2] (راغب اصفهاني، 1404ق: ص342).

«راغب» براي اثبات ادعاي خود به دو حديث شريف استناد جسته است. حديث اول از امام اميرالمؤمنين(ع) است:

1. عقل دو قسم است مطبوع (فطري) و مسموع (اكتسابي). اگر عقل فطري و مطبوع نباشد عقل مسموع سودي ندارد. همان طوري كه اگر نور چشم نباشد، نور خورشيد فايده اي نمي‌بخشد.[3]

و حديث دوم از رسول اكرم(ص) است كه مي‌فرمايند:

2. هرگز كسي چيزي گرامي‌تر از عقل به دست نياورده است زيرا كه او را به سوي هدايت رهبري مي كند يا از ورطه هلاكت رهايي مي‌بخشد.[4]

راغب اصفهاني با استناد به حديث فوق الذكر عقل اكتسابي از قسم دوم را به معناي علمي گرفته است كه به وسيله‌ي قوه ي عقل به دست مي‌آيد. ايشان اضافه مي‌نمايد كه در قرآن كريم هر جا خداوند كفار را در رابطه با عدم عقل و تعقل نكوهش كرده است منظور «عقل دوم» است، و هر كجا به واسطه عدم عقل، رفع تكليف از مكلف مي‌شود مراد، عقل قسم اول است (همان). راغب در كاربرد دوم، يافته‌هاي عقل را تحت عنوان «علم» كه به واسطه به كارگيري قوه‌ي عقل حاصل مي شود، «عقل» معنا كرده است. به نظر مي‌رسد معناي كلمه عقل در مورد دوم، «حكمت» باشد، زيرا آن چه از عقل و تعقل به شرط به كارگيري صحيح حاصل مي‌شود «حكمت» نام دارد. و اين معنا در روايت شريفي از امام كاظم(ع) به دست مي‌آيد كه حضرت به هشام فرمودند: اي هشام! خداوند (تبارك و تعالي) که مي‌فرمايد: در آن براي كساني كه صاحب قلب هستند تذكري است، مراد از قلب: يعني عقل، و خداوند فرموده «ما به لقمان «حكمت» آموختيم، مراد از حكمت، «فهم و عقل» مي‌باشد.[5] (كليني، 1367: باب عقل و جهل)

          همچنان كه علامه طباطبايي نيز فرموده اند: «الحكمه هي الصوره العلميه من حيث احكامها و اتقانها» (طباطبايي، 1367، ج 2، ص 349). حكمت همان صورت علمي است از حيث استحكام و اتقان آن. و حكمت از جهتي اكتسابي است، چنان كه امام علي (ع) فرموده اند: «كسب الحكمه اجمال المنطق و استعمال الرفق» (ري شهري، 1370، ج 2، ص 497). كسب حكمت زيباسازي گفتار و به كارگيري رفق و مدارا است.

حال جاي اين سؤال است، آيا ره‌يافت عقل مطبوع كه «علم» و يا «حكمت» ناميده مي‌شود، به معناي عقل مسموع است؟ با اندك تأملی مي‌توان دريافت كه «مسموع» در جايي مطرح است كه «سامعي» وجود داشته باشد تا آن را بشنود و منبعي لازم است تا «مسموع» از آن صادر شود. و به گوش سامع (شنونده) برسد در حالي كه ره‌يافت عقل مطبوع، معنا ندارد كه عقل مسموع باشد، چه در اين صورت، منبع پيام و سامع پيام يكي است. لاجرم بايستي منبع صادر كننده‌ي پيام بيرون از وجود انسان باشد، تا به واسطه عقل مطبوع دريافت شود و به انسان سودي برساند، چنان كه در خود حديث شريف دو شاهد براي اين موضوع وجود دارد. اول آن كه حضرت امام علي(ع) فرمودند: «لا ينفع مسموع اذ لم يك مطبوع» اگر عقل مطبوع (فطري) وجود نداشته ­باشد عقل مسموع فايده‌اي ندارد. يعني در حقيقت، از ارتباط بين عقل مسموع و عقل مطبوع است كه با گوش عقل، آن پيام، دريافت مي‌شود و مورد بهره برداري قرار مي‌گيرد. دوم آن كه حضرت از باب تشبیه معقول به محسوس مثالي را آورده اند كه «كما لاينفع ضوء الشمس و ضوء‌ العين ممنوع». اگر چشم نباشد كه نور خورشيد را ببيند و دريافت كند، وجود نور خورشيد براي انسان سودي ندارد. از اين تشبيه دقيق و مناسب رابطه چشم و خورشيد كه يكي بيرون است و يكي در درون آدمي مي‌توان تأييدي بر اين مطلب يافت كه مراد از عقل مسموع، عقلي است كه از يك منبع بيرون از وجود آدمي، او را هدايت و رهبري مي‌كند، البته به شرطي كه گوش عقل مطبوع كه سامع حقيقي، اوست، شنوا باشد. و پيام عقل بيرون را درك كند.

نتيجه آن كه مراد از عقل مسموع، نمي‌تواند صرفا آن علمي باشد كه از به كارگيري عقل مطبوع به دست مي‌آيد.

هر چند صحيح است كه گفته شود حكمت، (ره‌يافت عقل با اتقان) مرادف عقل است، در عين حال براي عقل مسموع بايد معناي مناسب‌تري پيدا كرد.

مفسر گران‌قدر مرحوم علامه طباطبايي(ره) در ذيل آيه شريفه: «كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تعقلون» در معنا و توضيح «عقل» مي‌فرمايند: «اصل در معناي عقل، بستن و نگه داشتن است و به اين مناسبت ادراكي كه انسان دل بر آن مي‌بندد و چيزي را كه با آن درك مي‌كند، «عقل» ناميده مي شود. هم چنين قوه‌اي كه گفته مي‌شود يكي از قواي انساني است و به واسطه آن خير و شر و حق و باطل را از يك ديگر تشخيص مي‌دهد، «عقل» نام دارد، و مقابل آن، «جنون» ‌«سفه» ‌«حمق» و «جهل» است كه هر كدام با اعتباري استعمال مي‌شود» (طباطبايي، 1367: ج2، ص249).

مرحوم علامه در اين توصيف سه كاربرد براي كلمه عقل، بيان كرده‌اند:

1. «ادراك الانسان ادراكا يعقد عليه عقلا»، ادراكي كه انسان به آن دل مي بندد عقل ناميده مي شود

2. «و ما ادراكه عقلا»، و چيزي را كه با آن قوه درك مي‌كند

3. «والقوة التي يزعم انها احدي القوي التي يتصرف بها الانسان يميز بها بين الخير و الشر و الحق و الباطل عقلا» و قوه‌اي كه گفته مي‌شود يكي از قواي انساني است كه به واسطه آن خير و شر و حق و باطل را از يك‌ديگر تشخيص مي‌دهد عقل نام دارد. مرحوم علامه(ره) در ادامه پس از توضيح درباره الفاظي كه در قرآن كريم در انواع ادراك استعمال شده مانند: «ظن»، «حسبان»، «شعور»، «ذكر»، «عرفان»، «فهم»، «فقه»، «فكر» و «درايه» و ... مي‌گوید: «اطلاق لفظ عقل بر ادراك از اين نظر است كه در ادراك دل بستن به تصديق وجود دارد و خداوند آن را جبلي انسان قرار داده كه حق و باطل را در علوم نظري و خير و شر و منفعت و مضرات را در علوم عملي تشخيص دهد».[6] (همان) آن‌گاه درباره عقل از ديدگاه قرآن می‌گوید : «منطق قرآن شريف، عقل را نيرويي مي‌داند كه انسان در امور ديني از آن منتفع مي‌شود و او را به معارف حقيقي و اعمال شايسته رهبري مي‌نمايد كه اگر از اين مسير منحرف گردد، ديگر به نام عقل ناميده نمي‌شود گرچه در امور دنيوي عمل خود را انجام دهد». (همان) آن‌گاه با ذكر 2 آيه درباره‌ي عقل اظهار نظر مي‌كند:

1. گويند اگر مي‌شنيديم و يا تعقل مي‌كرديم در زمره‌ي دوزخيان نبوديم.[7] (سوره ملک، آیه 10)

2. آيا در زمين گردش نكردند تا صاحب دل‌هايي شوند كه با آن تعقل كنند، يا گوش‌هايي كه با آن بشنوند، در حقيقت چشم‌ها كور نمي‌شود و ليكن دل‌هايي كه در سينه‌هاست كور مي‌گردد.[8] (سوره حج، آیه46)

    سپس علامه می‌نویسد: «همچنان كه ملاحظه مي‌شود، لفظ عقل در اين آيات به معناي علمي كه انسان مستقلاً از آن استفاده مي‌كند و لفظ «سمع» به معناي ادراكي كه به كمك غير از آن بهره‌مند مي‌شود، استعمال شده است. به شرط آن كه هر دو با فطرت سليم همراه باشد» (همان). در پايان نتيجه‌گيري مي‌كند كه: «از آن چه گفته شد روشن گرديد كه منظور از عقل در قرآن شريف، ادراكي است كه در صورت سلامت فطرت، به طور تام براي انسان حاصل مي‌گردد، و  اين از جمله «لذلك يبين الله لكم آياته لعلّكم تعقلون» به دست مي‌آيد» (همان، ج2، ص345).

همان‌طور كه ملاحظه شد، دو معنا از معانی مورد نظر علامه در باره‌ی عقل عبارت بودند از: 1- ادراكي كه انسان به آن دل مي‌بندد. در اين بيان «عقل» را از آن جهت عقل ناميده‌اند، كه موجب دل بستن انسان به آن ادراك باشد ولي براي اين وجه از معني عقل، (يعني دل بستن به ادراك) دليلي ارائه نكرده‌اند. 2- چيزي كه با آن قوه، انسان ادراك مي‌كند، عقل ناميده مي‌شود. به نظر مي‌رسد اين وجه دوم با وجه اول يكي است؛ زيرا چيزي را كه انسان با قوه ي عقل، درك مي‌كند، همان ادراك است، كه اگر درست و صحيح و توأم با استحكام و اتقان باشد بنا به نظر خود مرحوم علامه (ره)، «حكمت» ناميده مي‌شود. و البته بخشي از حكمت، اكتسابي و دريافتني است. چنان كه قبلاً گذشت. در اين صورت با توجه به حديث شريف «العقل، عقلان، عقل مطبوع و عقل مسموع»، علي القاعده بايستي وجه دوم كه علامه فرموده‌اند، ناظر به عقل مسموع باشد (كه در اين باره توضيح لازم خواهد آمد). و اما در قسمت پاياني كه مرحوم علامه (ره) با توجه به اين دو آیه شريفه، مراد از «عقل» را علمي دانسته‌اند كه انسان (به كمك عقل) مستقلاً از آن استفاده مي‌كند، و لفظ «سمع» به معناي ادراكي است كه به كمك غير، از آن بهره‌مند مي‌شود، قابل دقت مي‌باشد،

اولاً كلمه عقل و سمع در حقيقت دو قوه هستند در وجود انسان اعم از ظاهري يا باطني، پس كاربرد كلمه «عقل» براي «علم» و «سمع» براي «ادراك» مگر با تسامح پذيرفته شود يا بيان ظرف و اراده مظروف باشد، كه اين خود نيز جاي تأمل است.

ثانياً در هر دو آیه، كلمات «عقل و سمع» به صورت فعل به كار رفته‌اند: «كنّا نسمع» اگر مي شنيديم يا «كنّا نعقل» اگر تعقل مي‌كرديم. روشن است كه:‌ تعقل، به كار گرفتن عقل و استفاده از اين قوه‌ي روحاني است كه مي‌تواند به اندازه‌ي توانمندي و ميزان نورانيّتش انسان را منتفع سازد به شرطي كه درست به كار گرفته شود. و اما فعل: «كنا نسمع» (مي‌شنيديم)، دوزخيان از چه كسي بايد مي‌شنيدند؟ آيا شنيدن صرفاً با ابزار گوش ظاهري است؟ يا مراد از شنيدن با گوش جان است؟

در قرآن آمده است «لهم اذان لايسمعون بها» (اعراف/ 179) اگر آن‌ها مي بايست، پيامي را بشنوند و سامع باشند پس منبع صادر كننده‌ي پيام كيست؟ و اين موضوع با آن چه در رابطه با نظر راغب اصفهاني بيان شد شباهت پيدا مي‌كند. يعني باز جاي اين سؤال است كه مراد از مسموع يا عقل مسموع چيست؟

به نظر مي‌رسد بهتر آن است كه براي پاسخ به سؤالات ياد شده و فهم درست در رابطه با «عقل مسموع» و رابطه آن با «عقل مطبوع»، آيات و روايات مرتبط با اين بحث مورد مداقه قرار گيرد. لذا آن چه را که اين دو بزرگوار فرموده‌اند با برخي روايات معتبر و آيات قرآن كريم مقايسه مي‌كنيم تا نتيجه لازم به دست آيد.

مرحوم علامه مجلسي(ره) در كتاب شريف «بحار» حديثي از رسول خدا (ص) آورده‌اند كه آن حضرت درباره‌ي «عقل» چنين فرموده‌اند: عقل زانوبند ناداني است، و نفس (اماره) مانند شرورترين جنبندگان است كه اگر پايش بسته نشود به بيراهه مي‌رود.[9] (ري شهري، 1370: ج6 ص46).

در اين حديث پرمعنا، از نفس به عنوان حيواني پليد ياد شده. واژه «اخبث» به معنای «خبيث‌ترين» می‌باشد. در معناي خبيث: «پليد، فاسد، فرومايه و نيرنگ‌باز» گفته شده است. و عقل به معناي نگه‌دارنده و مهاركننده به كار رفته است. نفس انسان به واسطه وجود شهوات و هواهاي انسان رهاست و مانند حيوان درنده خبيث است، براي آن كه، رام شود و در مسير كمال انسان حركت كند بايستي مهار گردد و مهار كننده‌ي آن، «عقل» است؛ پيامبر اسلام(ص) فرمودند: عقل، عقال از جهل است، و عقال، بندي است كه با آن زانوي شتران سركش را مي بندند.

استاد جوادي آملي در اين‌باره چنين مي‌گويد: به «عقل» از اين جهت عقل مي‌گويند كه جلو غرايز و اميال سركش را مي‌گيرد و زانوي شهوت و غضب سركش را مي‌بندد و «عقال» مي‌كند (جوادي آملي، 1379: 70). ملاحظه مي‌شود كه در اين‌باره «عقل» را از آن جهت عقل گفته‌اند كه «نفس» را عقال مي‌كند، نه از آن جهت كه انسان به آن ادراك، دل مي‌بندد؛ (آن طور كه در بيان علامه (ره) بود.)

مشابه حديث پيامبر، سخني از اميرالمؤمنين(ع) در كتاب شريف «غررالحكم» نقل شده است كه فرمودند: نفوس مردم آزاد و رها است و لكن دو دست خرد، عنان و زمام آن‌ها را گرفته و از نحس‌ها و بدي‌ها نگاهشان مي‌دارد.[10] (ري شهري، 1370: ج6 ص406).  

 اين حديث، عقل را نگهبان نفس معرفي كرده است.

در حديث ديگر عاقل و خردمند را در همين راستا معرفي فرموده‌اند: خردمند كسي است كه هنگام خشم و روي آوردن (شهوت) و ترسيدن، نفسش را به بند كشد و مالك آن باشد.[11] (آمدي، 1337: ج1، ص89) از مجموع سه حديث فوق روشن می‌گردد كه مراد از عقل، مهار كننده و نگهبان و هدايت‌گر نفس است.

 

3-کیفیّت عقال نفس به وسیله‌ی عقل

اكنون جاي اين سؤال است كه «عقل» چگونه و با چه روش‌هايي، نفس را عقال و مهار مي‌كند؟ براي پاسخ به اين سوال از چند حديث گران‌مايه استفاده مي‌نماييم:

الف) نقش رهبري: يكي از نقش‌هاي عقل، هدايت و رهبري و امامت نفس است، چنان كه در احاديث به اين جنبه عقل زياد تصريح شده است. اميرالمؤمنين(ع) فرموده‌اند: عقل‌ها، پيشوايان افكار هستند، و انديشه‌ها، پيشوايان دل‌ها، و دل‌ها، پيشوايان حواس و حواس، پيشوايان اعضاء.[12] (ري شهري، 1370: ج6، ص400 و ج5، ص1304)

امام صادق(ع) فرمودند: خرد، راهنماي انسان با ايمان است.[13] (اصول كافي، ج 1، ص25).

و حضرت علي(ع) نیز می‌فرمایند: مثل عقل در قلب مانند چراغ است در ميان خانه.[14] (ري شهري، 1370: ج6، ص397) از بررسي سه حديث فوق، نقش عقل در رهبري و روشنگري و هدايت نفس آشكار مي‌شود.

ب) نشان دادن عاقبت كار به نفس: از ديگر عملكردهاي عقل، اين است كه عاقبت كار و فرجام هر عمل را به نفس گوشزد مي‌كند. امام علي(ع) فرموده‌اند: به راستي خردمندي در دوري كردن از گناه و عاقبت‌انديشي (در كارها) و تدبير و چاره‌انديشي است[15](همان، ج6، ص407)، و باز فرموده‌اند: عقل و خردمندي، باعث پرهيز از عواقب كار مي شود و جهل باعث فريب و مفتون شدن است.[16] (همان، ص397)

ج) امر و نهي عقل: يكي ديگر از نقش‌هاي عقل، امر به معروف است، و نفس را وادار مي‌كند تا از نيكي‌ها و خوبي‌ها پيروي نمايد. چنان كه در حديثي از امام علي(ع) آمده است: عقل از زشتي‌ها پاك و منزه است و به نيكی‌ها دستور مي‌دهد.[17] (همان، ص 394)

د) برندگي عقل: در حديث ديگر نقش عقل به مثابه شمشير، نقش برندگي است. چنان كه فرموده‌اند: خرد، شمشير برنده است[18](نهج‌البلاغه، حكمت424) شايد مراد از برش عقل، در قضاوت بين قوا و اميال نفس باشد و قاطعيت او در فصل‌الخطاب بودن است.

          هـ) عقل و اصلاح‌گري: نقش ديگر عقل، اصلاح امور نفس است، همان‌گونه كه در حديث آمده است: «العقل يصلح الرويه» (ري شهري، 1370: ج6، ص396) عقل رويه و رفتار را اصلاح مي‌كند و تا نفس اصلاح نشود، رفتار آدمي اصلاح نمي‌گردد.

و) مبارزه با شهوت: امام علي‌(ع) مي‌فرمايند: عقل و شهوت با هم ضدّيت دارند، تأييد كننده‌ي عقل، علم است و تزيين كننده شهوت، هواي نفس است، و عقل و شهوت براي تسلط بر نفس در نزاع و كشمكش هستند، سرانجام هر كدام كه پيروز شد، نفس در كنار او قرار مي‌گيرد.[19] (همان، ص405) از اين حديث شريف برمي‌آید كه نقش عقل حاكميت بر نفس است براي هدايت و رهبري به سوي صلاح و خير، و نقش شهوت، بيرون بردن نفس از مسير كمال و صلاح است، لذا عقل و شهوت براي تسلط بر نفس در كشمكش هستند در صورتي كه عقل پيروز شود، نفس را آرام كرده و به سوي سعادت پيش مي‌برد، و اگر شهوت غلبه يافت، نفس، سركش شده و به سوي وادي تاريك و پر خطر شقاوت پيش مي‌تازد. (البته در احاديث ديگر آمده است كه عقل و جهل هر كدام جنود و لشكري دارند كه با كمك آن‌ها با يك‌ديگر پيكار مي‌كنند) (كليني، همان، باب عقل و جهل).

ز) نقش پيامبري و رسالت: يكي ديگر از نقش‌هاي عقل، دادن اصول، شاخص‌ها و معيارهاي حق و حقيقت است و پيام‌هاي حق را براي نفس روشن مي‌كند، چنان كه در حديث شريفي از امام علي(ع)، عقل، رسول حق نامیده شده[20] و در حديث ديگر، اصل انسان، مغز او، و عقل انسان، دين او معرفی گردیده است.[21] (ري شهري، 1370: ج6، ص406). عقل، دين انسان است، شايد اين بخش از حديث ناظر به اصلي باشد كه مي‌گويد: هر چيزي كه عقل بدان حكم مي‌كند، دين نيز بدان فتوا مي‌دهد.[22] چنان كه در حديثی از امام علي(ع) آمده است:‌ «العقل شرع من داخل» (طريحي، 1298ق: ماده عقل) پس فتوي و حكم عقل همان حكم دين است، و همان طور كه معروف است، «عقل رسول» باطني است، و حجت الهي در درون انسان است.

از مجموع احاديث ياد شده، نقش عقل در هدايت و نگهداري نفس روشن مي‌شود. و آن، امامت و رهبري نفس، روشنگري راه خير و شر، نشان دادن عاقبت و فرجام كار، جلوگيري از فريب، امر به معروف و نهي از منكر، اصلاح‌گري، مبارزه با شهوت، بيان اصول و احكام حق، و اتمام حجت و پيامبري مي‌باشد. كه برخي از آن نقش‌ها مربوط به عقل نظري و برخي مربوط به عقل عملي است.

 

4- عقل نظري و عقل عملي

آراء حكما و فلاسفه در رابطه با اين دو عقل عبارتند از:

1-  بهمنيار و  نراقي: عقل نظري و عقل عملي دو قوه‌ي مستقل و جدا در وجود انسان هستند كه اولي قوه‌ي عالمه و دومي قوه‌ي عامله است.

 2- فارابي و محقق طوسي: عقل نظري و عقل عملي يك قوه بيش‌تر نيست ولي دو كاربرد دارد در دو حوزه‌ي ادراك و عمل.

3-  طباطبايي و استاد مطهري: عقل نظري و عقل عملي يك قوه است و متعلق ادراك‌هاي آن فرق دارد. شأن عقل نظري ادراك «هست‌ها» و «نيست‌ها» مي‌باشد، و شأن عقل عملي ادراك «بايدها» و ‌«نبايدها» و امور انشائی است و از ادراكات اعتباري بهره مي‌گيرد.

4-ابن سينا و ملاصدرا: عقل نظري و عقل عملي يك قوه است و هر دو مدرك، ولي عقل نظري مدرك كليات و عقل عملي مدرك جزييات است. (معلمي، 1380: ص165).

 از مجموع احاديثی که در صفحات قبل نقل کردیم چند نكته معلوم مي‌شود:

1. عقل نظري و عقل عملي يك قوه بيش‌تر نيست، ولي داراي عملكردهاي متفاوتی است.

2.  هم در حوزه‌ي شناخت، حق را از باطل، و هست را از نيست، بازشناسي مي‌كند، و هم در حوزه‌ي عمل، كارهاي خير و شر را به نفس مي‌شناساند و هم دستور به عمل مي‌دهد.

3. رابطه عقل نظري و عقل عملي آن است كه پس از آگاهي، عقل عملي دستور و امر به نيكي مي‌كند چرا كه عقل امر كننده‌ي به نيكي است و لزومي ندارد براي عمل، «بايد» و ‌«نبايدي» اعتبار كند؛ زيرا عقل وقتي كه نسبت به يك امر نيك و مناسب با كمال خود، شناخت پيدا كرد، عقل عملي كه بُعد ديگر همان عقل است امر به عمل مي‌كند «العقل منزّه عن المنكر آمر بالمعروف» (آمدي، 1337: ج1، ص102).

 در حديث ديگری كه مؤيد اين گفتار است، امام علي(ع) مي‌فرمايند: انسان خردمند همين كه آگاه شد عمل مي‌کند و در هنگام عمل اخلاص مي‌ورزد.[23] (ري شهري، 1370: ج6، ص414) در اين‌جا نبايد مطلب مهمي را از ياد برد كه «عاقل» و صاحب عقل و خرد تنها به كسي اطلاق نمي‌شود كه فقط به عقل نظري يا به تعبيري به عقل جزيي خودش تكيه مي‌كند، بلكه اين عقل با كمك عقل كل كه همان شرع است حقايق را مي‌شناسد و در حوزه عمل، مصاديق خوب و بد را تشخيص مي‌دهد.

اين كه برخي صاحب‌نظران گفته‌اند: «از ديدگاه اسلام بايد مصاديق دقيق افعال اخلاقي، خوبي و بدي آن‌ها و حدود و شرايط و قيودشان را وحي تعيين كند» مطلب كاملاً حقي است.(مصباح، 1376: ج1، ص107)

ولي اين موضوع منافاتي ندارد كه بگوييم از منظر روايات مورد بحث، عقل عملي هم مدرك كليات است و هم مدرك جزييات و در حوزه عمل هم، داراي بايد و نبايد و امر و نهي اخلاقي است. چرا كه مراد از عاقل در اين جا كسي است كه عقل جزيي او به ضميمه تعاليم دين كه عقل كل محسوب مي‌شود، صاحب عقل كامل گردیده است.

زانكه با عقلي چو عقلي جفت شد
گفت امت مشورت با كه كنيم؟
عقل قوت گيرد از عقل دگر
آشنايي عقل با عقل از صفا
عقل را با عقل ياري، يار كن
در مجالس مي طلب اندر عقول
زان كه عقل هر كه را نبود رسوخ

 

مانع بدفعلي و بد گفت شد
انبياء گفتند با عقل سليم
پيشه‌گر كامل شود از پيش‌‌گر
چون شود هر دم فزون باشد ولا
امر هم شوري بخوان و كار كن
آن چنان عقلي كه بود اندر رسول
پيش عاقل هم چو سنگ است و كلوخ

(مثنوی معنوی به نقل از: جعفري، 1357: ص265)

در حديث ديگري امام علي (ع) مي فرمايند: خردمند هر چيزي را در جايگاه مناسب خودش قرار مي‌دهد و جاهل بر عكس آن است.[24] (ري شهري، 1370: ج6، ص401).  اگر عاقل بخواهد هر چيز را به جاي مناسب خودش بنشاند بايد: 1. با كمك عقل آن شيء را به خوبي بشناسد 2. جاي گاه مناسب آن را بداند 3. شي را در جاي مناسب قرار دهد. مشخص است كه، آن دو شناخت، امري جزيي است. بنابراين، عقل عملي صلاحيت ادراك جزييات را هم دارد.

بحث در باره‌ی عقل نظري و عقل عملي گسترده‌تر و دقيق‌تر از آن است كه در اين نوشتار بتوان حق مطلب را ادا کرد در اين جا فقط در حد لزوم اشاره‌اي به آن شد.

 

5- رابطه عقل مسموع و عقل مطبوع

اكنون نوبت به پاسخ سوال اول مي‌باشد كه:‌ مراد از عقل «مسموع» كدام است، و رابطه عقل مسموع با عقل مطبوع چگونه مي‌باشد؟ در پاسخ مي‌گوييم در سخنان معصومين براي انسان به دو رسول و حجت تصريح شده است، كه يكي رسول ظاهري است كه همان انبياء و رسولان الهي و ائمه هدي (عليهم صلوات الله) هستند و ديگري رسول باطني است كه «عقل» مي‌باشد.

امام كاظم عليه السلام فرمودند: به راستي خداوند دو حجت بر مردم دارد، حجتي ظاهر و آشكار و حجتي باطني و دروني، اما حجة ظاهري همان رسول و پيامبران و ائمه عليهم السلام هستند و اما حجه دروني و باطني، عقل ها مي‌باشند.[25] (ري شهري، 1370: ج6، ص402) در حديث ديگر آمده است خداوند هيچ پيامبر و رسولي را نفرستاده است مگر آن كه عقلش را كامل كرده است.

از سفارش‌هاي حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام است كه فرمودند: خداوند هيچ پيامبر و رسولي را بر بندگانش مبعوث نكرد مگر آن كه از جانب خداوند او را عاقل و خردمند قرار داد.[26] (همان) بنابراين، نيكوترين قبول‌كنندگان از آن‌ها كساني هستند كه بيش‌ترين معرفت و شناخت را دارند، و آگاه‌‌ترين آن‌ها به امر الهي، پيامبراني هستند كه از لحاظ عقل نيكوتراند، و كامل ترين آن‌ها از نظر عقل، در دنيا و آخرت از بالاترين درجه برخوردارند». از دو حديث ياد شده به دست مي‌آيد که:

1-پيامبران و رسولان الهي، حجت ظاهري هستند. 2- پيامبران عقل كل هستند و صاحب كامل‌ترين عقل مي‌باشند. 3- مي‌توان گفت عقل بيروني، همان انبياء و رسولان الهي هستند. و كامل‌ترين آن‌ها حضرت رسول اكرم(ص) است كه عقل اعظم مي باشد. مؤيد آن ، آیه ی 75 سوره‌ی بقره است که می‌فرماید: آیا پس انتظار دارید{این یهودیان} به {دین}شما ایمان آورند با آن که گروهی از آنان سخن خدا را می‌شنیدند و بعد از درک آن ، تحریفش می‌کردند در حالی که خود می‌دانستند.[27] (بقره،75) همچنین حديثي از امام علي(ع) است که مي‌فرمايند: عقل، شرع درونیست و شرع عقل بیرون است.[28] (طريحي، 1298ق: ماده عقل).  4- انبياء الهي (عقول بيروني) مأموريت دارند تا حكمت را به مردم بياموزند، و مردم مي‌بايست، كلام‌هاي حكمت را بشنوند، «يعلمهم الكتاب و الحكمة» (آل عمران، 164). رسول اكرم (ص) فرمودند: جمله‌اي از حكمت كه انسان مؤمن آن را بشنود (و بپذيرد) بهتر است از عبادت يك سال.[29] (ري‌شهري، 1370: ج2، ص491)

انسان مؤمن به چه وسيله كلمه حكمت را مي‌آموزد؟ بدون ترديد با عقل، همان عقل مطبوع، به شرط آن كه از هوي و هوس به دور باشد، اگر انساني عقل مطبوع را به كار نگيرد، هرگز نمي‌تواند پيام عقل مسموع را كه همان كلام انبياء است بشنود. مؤيد اين مطلب پاره‌اي از آيات قرآني است، كه مي‌فرمايد: برخي از آنان به قرآن ايمان مي‌آورند و برخي ايمان نمي‌آورند، و پروردگار تو مفسدان را بهتر مي‌شناسد و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من از آن من است و عمل شما از آن شما، و شما از آن چه من انجام مي‌دهم بيزاريد، و من از آن چه شما انجام مي‌دهید بيزارم. و برخي از آن‌ها به تو گوش فرا مي‌دهند، اما مگر تو مي‌تواني كران را شنوا كني هر چند تعقل نمي‌كنند؟[30] (سوره يونس، آيه42-40)  از اين آيات چند نكته در ارتباط، با موضوع مورد بحث استفاده مي‌شود:

1. برخي ايمان مي‌آورند و برخي ايمان نمي‌آورند.

2. كساني ايمان نمي‌آوردند كه پيام پيامبر و دعوت او را ناديده مي‌گيرند و نمي‌شنوند.

3. پيام رسول به اين دسته انسان‌ها مي‌رسد، و اين‌ها به ظاهر مي‌شنوند، ولي تأثير در آن‌ها ندارد.

4. علت عدم تأثير، به كار نگرفتن عقل‌شان مي‌باشد.

از اين آيات و نتايج به دست آمده، روشن مي‌شود كه «عقل برون» (عقل مسموع) همان آيات الهي و حكمت‌هاي نبوي است. و اين كه سودي به حال برخي افراد ندارد و ايمان نمي‌آورند به این خاطر است که عقل فطري خودشان را به كار نمي‌گيرند. لذا دوزخيان مي‌گويند: اگر مي‌شنيديم و يا تعقل مي‌كرديم، در زمره‌ي دوزخيان نبوديم.[31] (سوره ملك،‌آيه 10) يعني اگر سخن پيامبر را گوش مي‌كرديم و به دستورات سعادت‌آفرين او عمل مي‌نموديم يا تعقل مي‌كرديم در اين صورت اهل دوزخ نبوديم، چه در اين صورت، عقل درون، پيام عقل برون را مي‌شنيد و آن را تأييد مي‌كرد و به كار مي‌گرفت.

 

6- رابطه عقل و دين

از آن‌چه ذکر شد، مطلب ديگري روشن مي‌شود، و آن اين است كه عاقل كسي است كه، پيام دين را بشنود و دين‌مدار باشد، چنان كه امام(ع) فرمودند: هر كس كه داراي عقل باشد، ديندار خواهد بود.[32] (ري شهري، 1370: ج6، ص419) انسان خردمند با عقل نظري و استدلال‌هاي محكم، وجود خداوند و صفات و افعال او را مي‌شناسد و با عقل عملي راه سعادت و نيك بختي در اطاعت فرمان الهي را مي‌يابد. چنان كه رسول اكرم(ص) فرموده‌اند: به راستي انسان خردمند كسي است كه خداوند را به يگانگي بشناسد و به دستوراتش عمل كند.[33] (همان) و در سخني ديگر: وقتي كه از آن حضرت پرسيدند، «خرد» چيست: فرمودند: عقل و خرد عمل با طاعت خداوند است و به راستي كه فقط اطاعت كنندگان به دستورات خداوند خردمندان هستند.[34] (همان) در اين حديث، با آمدن ضمير فصل «هم» معناي انحصار از آن افاده مي‌شود، يعني تنها كساني كه دين‌محور و پاي‌بند به شريعت و ديانت هستند، خردمند محسوب مي‌شوند و غير آن‌ها از مصداق خردمند واقعي به حساب نمي‌آيند. بلكه آن‌ها دچار خفت عقل يا فقدان عقل هستند كه «سفاهت» نام دارد، يعني دين گريزان واقعاً سفيه و نابخردند.

خداوند از زبان ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) چنين نقل مي‌كند:

«و آن‌گاه كه ابراهيم و اسماعيل پايه‌هاي خانه‌ی كعبه را بالا مي‌بردند، گفتند: پروردگارا از ما بپذير كه تنها تو شنوايي و دانايي. پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود گردان و از نسل ما امتي فرمانبردار خويش پديد آور، و آداب عبادي ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشاي، بي‌ترديد تويي توبه پذير مهربان، پروردگارا! در ميان آن‌ها پيامبري از خودشان برانگيز تا آيات  تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمتشان بياموزد، و آن‌ها را تزکيه كند، حقاً كه تو تنها عزيز و حكيمي» (بقره،  آيه127). آن‌گاه خداوند مي‌فرمايد: «و من يرغب عن ملّه ابراهيم الا من سفه نفسه ...» (البقره، آيه130) چه كسي از آيين ابراهيمي روي مي‌گرداند و مي‌گريزد؟ جز آن كس كه سبك مغز (كم عقل) است؟

          7- معنويّت

معنویت به معناي اهل معنا بودن و جنبه معنوي داشتن مي‌باشد (spirituality). اگر مهمترين شاخصه معنويت سه عنصر «دين»، «عرفان» و «اخلاق» باشد، همان‌گونه که توضیح آن گذشت عقلانيت با ديانت نسبت مستقيم دارد. در اینجا به توضیح این مطلب می‌پردازیم که عقلانیّت با عرفان و اخلاق نیز نسبت مستقیم دارد.

 

          7-1)  عقلانيّت و عرفان

عرفان كه در لغت به معناي شناختن است در اصطلاح به ادراك خاصي اطلاق مي‌شود كه از راه متمركز كردن توجه به باطن نفس (نه از راه تجربه حسي و نه از راه تحليل عقلي) به دست مي‌آید و در جريان اين سير و سلوك معمولاً مكاشفاتي حاصل مي‌شود كه شبيه به «رؤيا» است و گاهي عيناً از وقايع گذشته يا حال يا آينده حكايت مي‌كند و گاهي نيازمند به تعبير است و زماني هم در اثر تصرفات شيطاني پديد مي‌آيد.

        سیر و سلوکی که انسان را در مسیر خودسازی پیش می‌برد و نیز مطالبي كه عرفاء به عنوان مكاشفات و يافته‌هاي وجداني خويش بيان مي‌كنند «عرفان عملي» ناميده مي‌شود و گاهي با ضميمه كردن استدلالات و استنتاجاتي به شكل بحث هاي فلسفي درمي‌آيد که به آن «عرفان نظری» می‌گویند. (مصباح، 1378: ج1، ص125).

در خصوص رابطه‌ی عقلانیّت و عرفان بایستی توجه کنیم که: اولاً عرفان خدامحورانه و  واقعی – و نه کاذب و فریبنده- بدون تعقّل تحقق نمی‌یابد، چون عرفان واقعي تنها از راه بندگي خدا و اطاعت از دستورات او حاصل مي‌شود و بندگي خدا بدون شناخت او امكان ندارد و شناخت خداوند نيازمند به اصول عقلی و فلسفي است (همان). ثانیاً شهود در مسايل عرفاني يك ادراك باطني و شخصي است اما هم تفسير ذهني آن و هم انتقال آن جهت تعلیم و تعلّم به وسيله‌ي مفاهيم و اصطلاحات فنی، نيازمند ذهن ورزيده و ممارست فلسفي و عقلي است (همان). بنابراین عرفان بی‌نیاز از عقل و تعقل نیست و بدون فعاليت عقل و به كارگيري اين قوه روحاني نوراني، عرفان واقعی حاصل نمی‌شود. شاید به همین خاطر باشد که حافظ می‌گوید:

حافظ از چشمه حكمت بكف آور جامي                  بو كه از لوح دلت نقش جهالت برود

 

7-2) عقلانيت و اخلاق

اخلاق عملي يا تهذيب نفس آن است كه انسان که همواره به بيرون خود مي‌نگرد و از حقيقت خود غافل می‌ماند، با به كارگيري عقل، درون خود را بنگرد، معايب خود را بشناسد و در صدد اصلاح نفس برآيد. يكي از سخنان اميرالمومنين علي(ع) درباره ي تهذيب روح و تزكيه نفس چنین است: فقط انسان صالحي به نزاهت روح و تزكيه نفس موفق است كه داراي دو ركن باشد: 1- عقل عارف. 2- نفس عزوف.[35] آيه الله جوادي آملي در توضيح اين حديث شريف می‌گوید: «عقل عارف عقلي است كه در تشخيص صدق و كذب، حسن و قبح و حق و باطل، اشتباه نكند و پس از تشخيص، حق را بپذيرد و از باطل بپرهيزد». «عزوف ‌يعني كسي كه نسبت به گناه بي‌رغبت باشد و خود را از گناه بازدارد». گاهي نفس ميل به گناه دارد و عقل او را راهنمايي مي‌كند، اما گاهي بر اثر هدايت و تدبير عقل، نفس مي‌فهمد كه گناه سم است و بايد به آن عازف و بي‌رغبت بود. (جوادي آملي، 1379: ص54). نتيجه آن كه عقل نقش كليدي در اصلاح نفس دارد. بیان امام علي(ع) مؤیّد همین مطلب است: «بالعقل صلاح كل امر» (ري شهري، 1370: ج6، ص396) اصلاح تمام كارها به واسطه ي عقل است و «من عقل تيقّظ من غفلته و تاهّب لرحتله و عمّر دار اقامته» (همان) كسي كه تعقل كند از خواب غفلت بيدار مي‌شود و براي رحلت و مرگ آماده مي گردد و سراي جاودان خود را آبادان مي‌كند.

7-3) عقل سرمايه معنوي

از آن چه گفته شد، مشخّص می‌شود معنويت (ديانت، عرفان و اخلاق) نسبت مستقيم با عقل دارد. و عقل زيربناي معنويت محسوب مي‌شود. قرآن کریم عقل را تاج کرامت بر سر انسان می‌داند؛ آن‌جا كه خداوند فرمود: «و لقد كرمنا بني آدم ...» (اسراء/75) ما فرزندان آدم را مورد تكريم قرار داديم. علامه طباطبايي(ره) در ذيل این آیه مي‌گويد: «مراد از تكريم انسان اين است كه به وي «عقل» اعطاء شده است، نيرويي كه مختص انسان بوده و هيچ يك از موجودات در آن با افراد انساني شريك نيستند. انسان با نيروي خرد خود مي‌‌تواند به زندگي خود سر و سامان بخشيده، موجودات عالم را به استخدام درآورد، و در جهت منافع خود از آن‌ها استفاده كند؛ انسان با نيروي عقل و انديشه خود مي‌تواند دست به ابداع و خلاقيت زده و جهان را دگرگون كند، انسان با نيروي عقل و انديشه مي‌تواند نه تنها جهان را كه خود را دگرگون سازد و اين هم كه آیه مي‌فرمايد: «و حملنا هم في البر و البحر» به اين معناست كه انسان می‌تواند با استفاده از عقل و خرد، نيروهاي موجود در خشكي و دريا را به تسخير خود درآورد و از آن‌ها بهره برگيرد» (طباطبايي، 1367: ج25، ص265).

 

7-4) احياي عقل، گام اول معنويّت

         بنابراين، براي متعالي شدن و اهل معنویت گشتن، مهم‌ترين سرمايه، «عقل» است که همه‌ی انسان‌ها به این نعمت خدادادی متنعّم هستند؛ اما بايد از آن بهره‌برداري كرد و به تعبير امام علي(ع)، عقل را بايد احيا نمود. چنان كه در وصف سالك الي الله مي‌فرمايد: (انسان اهل معني و سالك الي الله) عقل خويش را زنده و نفس خود را ميرانده، تا آن جا كه ستبرهاي بدن را تبديل به نازكي و خشونتهای روح را تبديل به نرمي كرده است و برق پرنوري بر قلب او جهيده و راه را به او روشن كرده و او را به رهروي سوق داده تا پيوسته از اين منزل به آن منزل در دار سلامت بار انداخته است[36] (نهج البلاغه/ خ220). در اين جمله‌ها چنان كه مي‌بينيم هم سخن از اخلاق است و هم سخن از مجاهده‌ي با نفس اماره و رياضت بدن و روح و طي كردن مراحل سير و سلوك و هم خداشناسي عرفاني.

        منتهي گام اول آن احياي عقل است. تا عقل آدمي احيا و زنده و فعال نشود نه گامي براي امور دنيوي برداشته مي‌شود و نه حركتي و سيري براي معنويت و آخرت، تمام خوبي‌ها و كمالات، از جمله معنويت در گرو عقلانيت است. رسول اكرم (ص) فرمودند: تمام خوبي ها به وسيله عقل به دست مي آيند.[37] (ري شهري، 1370: ج6، ص401)

 

          8- نتيجه

1. عقلانيت عبارت است از داوري با ملاك‌هاي عقل و هماهنگ نمودن باورها و رفتارهای خود با احكام عقل و عقل قوه‌اي روحاني است كه مي‌توان به واسطه آن كمالات را تحصیل كرد.

2. در رابطه با معنای عقل، ديدگاه راغب اصفهاني و علامه طباطبايي مورد بررسي قرار گرفت.

3. عقل در نگاه رسول خدا به معناي نگهدارنده نفس و عقال كننده شهوت می‌باشد.

4. رابطه عقل و نفس از زبان پاره‌ای روايات بررسی شد و نقش عقل در عقال و نگهباني نفس روشن گرديد و مشخص شد که نقش عقل، امامت و رهبري، اصلاح‌گري، مبارزه با شهوات، تبيين احكام، بيان اصول، اتمام حجت و نهي از زشتي‌ها و امر به خوبي‌هاست.

5. اشاره‌اي كوتاه به رابطه عقل نظري و عملي شد. گرچه اين بحث بسيار مفصل است اما اجمالاً  و به طور كلي چهار نظر از طرف حكماء در رابطه با عقل نظري و عملي مطرح و آن‌گاه از لسان روايات، نظريه مختار بيان گرديد.

6. روشن شد كه مراد از عقل مسموع در روايات «العقل، عقلان ....»، انبياء و رسولان الهي و پيام دين و مراد از عقل مطبوع، قوه‌اي نوراني در وجود انسان است كه به شرط استفاده از آن، پيام رسولان الهي را شنيده و دستورات آن‌ها را به كار بسته، در نتيجه در امور ديني منتفع و از شرور نفسانی مصون گردیده و سعادتمند مي‌شود.

7. عقلانيت و خردورزي، رابطه مستقيم با ديانت دارد.

8. سه شاخصه مهم معنويت، عبارتند از: ديانت، عرفان و اخلاق و عقل و عقلانيت زيربناي همه آن‌هاست و هر سه با عقلانيت نسبت مستقيم دارند.

9. شاخص‌ترين ملاك عقلانيت، دين‌داري و خدامحوري است.

10. براي حركت در جهت تكامل و رشد و سير و سلوك و تقرب الهي، گام اول، احياي عقل است.

    آن چه ذكر شد تأملي بود درباره‌ي عقل و عاقل و عقلانيت و الا بحث و فهم و توضيح و شرح چنین موضوع عميق و مباركی از عهده فردي چون نويسنده خارج است.

قدر تو بگذشت از درك عقول
گر چه عاجز آمد اين عقل از بيان
گر چه رخنه نيست در عالم پديد
دوست دارد يار اين آشفتگي

 

عقل در شرح شما شد بوالفضول
عاجزانه جنبشي بايد در آن
خيره يوسف وار، مي بايد دويد
كوشش بيهوده به از خفتگي

پی‌نوشت‌ها



[*]- مدرّس دانشگاه آزاد اسلامی واحد استهبانات



[1]- العقل يقال للقوه المتهيّئه لقبول العلم

[2] - و يقال للعلم الذي يستفيذه الانسان بتلك القوه عقل

[3]- العقل عقلان، مطبوع و مسموع و لاينفع مسموع اذلم يك مطبوع كما لاينفع ضوء الشمس و ضوء العين ممنوع

[4]- ما كسب احد شيئا افضل من عقل يهديه الي هدي او يرده عن رديً

[5]- يا هشام! ان الله يقول: «ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب» يعني العقل و قال: «لقد آتينا لقمان الحكمه» قال: الفهم و العقل.

[6]- لفظ العقل علي ما عرفت، يطلق علي الادراك، من حيث ان فيه عقد القلب بالتصديق، ... علي ما جبل الله سبحانه الانسان عليه من ادراك الحق و الباطل في النظريات و الخير و الشر و المنافع و المضار في العمليات حيث خلقه الله سبحانه خِلقَهً يدرك نفسه في اول وجوه ...  

[7]- و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير

[8]- أفلم يسيروا في الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها اواذان يسمعون بها فانها لا تعمي الابصار، و لكن تعمي القلوب التي في الصدور

[9]- ان العقل عقال من الجهل، و النفس مثل اخبث الدوابّّ، فان لم تعقل حارث

[10]- النفوس طلقه لكن ايدي العقول تمسك اعنّتها من النّحوس

[11]- العاقل يملك نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب

[12]-  العقول ائمه الافكار، و الافكار ائمه القلوب، و القلوب ائمه الحواس و الحواس ائمه الاعضاء

[13]- العقل دليل المومن

[14]- مثل العقل في القلب، كمثل السراج في وسط البيت

[15]- انما العقل في التجنب من الاثم، و النظر في العواقب و الاخذ بالحزم

[16]- العقل يوجب الحذر، الجهل يوجب الغرور

[17]- العقل منزه عن المنكر آمر بالمعروف

 

[18]- العقل حسام قاطع

[19]- العقل و الشّهوت ضدّان، مؤيّد العقل العلم، و مزيّن الشّهوه الهوي، و النّفس متنازعه بينهما، فايّما قهر كانت في جانبه

[20]- العقل، رسول الحق

[21]- اصل الانسان لبّه، و عقله دينه

[22]- كلما حكم بالعقل، حكم به الشرع

[23]- العاقل اذا علم عمل و اذا عمل اخلص

[24]- العاقل، من وضع الاشياء، مواضعها و الجاهل ضد ذلك

[25]-  ان لله علي الناس حجتين: حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهره، فالرسول و الانبياء و الائمه-عليهم السلام: و اما الباطنه، فالعقول

[26]- «ما بعث الله انبياء و رسله الي عباده الا ليعقلوه عن الله، فاحسنهم استجابه احسنهم معرفه، و اعلمهم بامرالله، احسنهم عقلا، و اكملهم عقلا، ارفعهم درجه في الدنيا و الاخره»

[27]- افتطمعون ان یؤمنوا لکم و قدکان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون

[28]- العقل شرع من داخل و الشرع عقل من خارج

[29]- كلمة الحكمة يسمعها المومن خير من عبادة سنة

[30]- و منهم من يومن به و منهم من لايومن به، و ربك اعلم بالمفسدين * و ان كذبوك فقل لي عملي و انتم بريون مما اعمل و انا بري مما تعملون* و منهم من يستمعون اليك، افانت تسمع الصم و لو كانوا لايعقلون

[31]- قالوا لو كنا نسمع او نعقل، ما كنا في اصحاب السعير

[32]- من كان له عقل، كان له دين

[33]- ان العاقل من وحد الله و عمل بطاعته

[34]- العمل بطاعه الله انّ العمّال بطاعه الله هم العقلاء

[35]- لايزكّوا عند الله سبحانه. الا عقل عارف و نفس عزوف

[36]- قد احيي عقله و امات نفسه حتي دقّ جليله و لطف غليظه و برق له لا مع كثير البرق، فابان له الطريق و سلك به السبيل و تدافعه الابواب الي باب السلامته و دار الاقامه ...

[37]- انما يدرك الخير كله بالعقل

 

کتابنامه

1- قرآن کریم  

2- آمدی، عبدالواحد. (1337). غرورالحکم و دررالحکم. ترجمه محمدعلی انصاری قمی. تهران: افست

3- اصفهانی، راغب. (1404ق). المفردات فی غریب القرآن. چاپ دوم. مصر: دفتر نشر کتاب

4- بندر ریگی، محمد. (1378). منجدالطلاب. بهرامپور. قم: نشر مکتب الاعلام الاسلامی

5- جوادی آملی، عبدالله. (1379). مراحل اخلاق در قرآن. تهران: مرکز نشر اسراء

6- حرانی، ابن شعبه حسن ابن علی ابن الحسین. (1398ق) تحف العقول. ترجمه علی اکبر غفاری. تهران: انتشارات کتابفروشی اسلامیه

7- فواد عبدالباقی، محمد. (1364). المفهرس لالفاظ القرآن الکریم. مصر: دارالکتب

8- کلینی رازی، محمدبن یعقوب. (بی‌تا). اصول کافی(4جلدی). سید جواد مصطفوی. تهران

9- طباطبایی، سید محمد حسین. (1367). تفسیر المیزان. ترجمه محمد تقی مصباح یزدی. چاپ چهارم. تهران: نشر علمی و فکری

10- طریحی نجفی، فخرالدین. (1380ق). مجمع البحرین. تهران: کتابفروشی بوذرجمهری مصطفوی، افست

11-مصباح یزدی، محمدتقی. (1376). اخلاق در قرآن. قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی

12- ________ . (1378). آموزش فلسفه. تهران: شرکت چاپ بین المللی

13- مطهری، مرتضی. (1354). سیری در نهج البلاغه. چاپ دوم. قم: انتشارات صدرا

14- معلمی، علی. (1380). مبانی اخلاقی در فلسفه غرب و اسلام. تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر

15- محمدی ری شهری، محمد. (1370). میزان الحکمه. چاپ سوم. قم: مرکز نشر مکتب الاعلام الاسلامیه

16- مکارم شیرازی، ناصر. (1375). پیام امام (شرح نهج البلاغه). تهران: دارالکتب الاسلامیه

17- مجله تخصصی کلام، مجلات 39-48-52

18-مولوی، جلال الدین بلخی. مثنوی معنوی. تصحیح خرمشاهی. چاپ پنجم. تهران: انتشارات دوستان

 

print




شماره های فصلنامه
Skip Navigation Links.
Collapse فصلنامه شماره 1فصلنامه شماره 1
فهرست
سخن سر دبیر
حقيقت وحى نبوى و نقد تهمتها
نقد حديث بُزِ قرآنخوار
مرگ آفرينى انسان
جايگاه عقل و دين در قرآن و حديث
قرآن و سيماى زن جاهلى
تحليل مفهوم‏سازى استاد مطهرى از عدل الهى
ماهيت وحى و نقش پيامبر
فصلنامۀ عقل و دین
فصلنامۀ عقل و دین
Collapse فصلنامه شماره 2فصلنامه شماره 2
اخلاق و تشكيك
نظريه فطرت و علوم انساني؛ كنش هاي متقابل
اخلاق و تشكيك
اسلام و سه پارادایم دین داری
سخن سردبیر
بررسي تطبيقي ديدگاه‌هاي انسان‌شناختي استاد مط...
چیستی شناسی وحی از دیدگاه ابن سینا
مسأله عقل و دین در تبیین منطق¬پژوهی علامه حلی
منزلت عقـل از مَنْظَرِ قرآن
Collapse فصلنامه شماره 3فصلنامه شماره 3
معجزه بودن اخلاق پيامبر و اسوگي
اقبال و ادبار فيلسوفان غربي نسبت به نظريه غاي...
جايگاه عقل در الهيات از نگاه متکلمان مسلمان
جستاري در تعامل عقل و دين
گفتگویی صریح با وهابیت
نقد و بررسی مسأله دعا و پاره ای از چالش ها
تعارض یا تعاضد؟
Collapse فصلنامه شماره 4فصلنامه شماره 4
معجزه و تحدی
سخن سردبیر
اقبال و ادبار فيلسوفان غربي نسبت به نظريه غاي...
سازگاری عقل و دین در مسئله صادر اول
نقد و بررسي شيطان پرستي مدرن (satanism)
منزلت عقل در روایات
مسأله وحی در حکمت سینوی، دغدغه ها و نوآوری‌ها
Collapse فصلنامه شماره 5فصلنامه شماره 5
فلسفه تخویف و کیفر
بررسی نظریه معجزه انگاری اخلاق نبوی
عوامل مؤثر بر شکل‌گیری اندیشه سیاسی میرزای نا...
جایگاه تفکّر وتدبُّر در قرآن کریم
سخن سردبیر
فلسفه تخویف و کیفر
بررسی تحلیلی- انتقادی علّت فاعلی نخستین در ف...
منزلت عقل از دیدگاه البانی
نقش دعا در تربیت انسان از دیدگاه قرآن و کلام ...
Collapse فصلنامه شماره 6فصلنامه شماره 6
دین و فلسفه: رابطه طولی یا عرضی یا تطابق صدر...
منشأ الهی بودن الفاظ قرآن کریم
بازتاب رفتار از منظر قرآن و حکمت متعالیه
تأمّلي در نسبت عقلانيّت و معنويّت
جایگاه عقل
تحلیل انتقادی دیدگاه استاد مطهری دربارة ارتب...
Collapse فصلنامه شماره 7فصلنامه شماره 7
توبه از نگاه عقل و نقل با مروری بر صحیفه سج...
عدم تحریف قرآن به حکم عقل و شرع
جایگاه عقل در دین از منظر علامه طباطبائی
قطب‏الدين شيرازى و برازندگى‏هاى او
کارکردهای نظریۀ فطرت در آراء استاد مطهری
نوآوري حکيم سبزواري در برهان صديقين و تبيين آ...
عدالت اسلامی ، جامعه جهانی