سازگاری عقل و دین در مسئله صادر اول

سازگاری عقل و دین در مسئله صادر اول

 

سازگاری عقل و دین در مسئله صادر اول

                                                                                                                عبدالعلی شکر[*]

علی‌رضا فارسی‌نژاد**

چکیده

تاریخ مدون نشان می‌دهد که از دوره یونان باستان دغدغه اصلی دانشمندان کشف اولین موجودی بود که پا به عرصه هستی نهاده است. ذهن محسوس‌نگر آن دوره، عناصری مادی همانند آب، آتش، هوا و مانند آن را در این جایگاه می‌دید. در دوره اسلامی فیلسوفان مشایی با استعانت از قواعد فلسفی، مانند قاعده الواحد و امکان اشرف به این نتیجه رسیدند که عقل، تنها گوهری است که به حکم این دو قاعده، شرایط لازم را برای این جایگاه دارد؛ زیرا واحد، بسیط و اشرف است. از طرفی عرفای مسلمان بر وجود منبسط و حقیقت محمدی تاکید کردند. این در حالی است که قرآن به اولین مخلوق تصریح نداشته و روایات هم با تعابیری چون عقل، نور، روح و قلم به اولین مخلوق اشاره دارند. بررسی‌ها نشان می‌دهد که این تعابیر با آنچه حکما و عرفا بیان کرده‌اند مانعة الجمع و ناسازگار نیست، بلکه همه آنها جلوه‌های مختلف از یک چیز را نشان می‌دهند. همانگونه که از ذات بسیط احدیت، اسماء و صفات زیادی انتزاع می‌شوند، اولین جلوه او نیز چنین حالتی دارد. مقاله حاضر در صدد نشان دادن سازگاری دست‌آوردهای عقلی و منقولات دینی در مسئله صادر اول است.

واژگان کلیدی: عقل اول، نور، قلم، روح، وجود منبسط، حقیقت محمدیه

***

 

مقدمه

    از دیر باز دانشمندان در پی کشف اولین مخلوقی بوده‌اند که از ساحت یگانه خالق هستی صادر شده است. حکما و عرفا هر کدام در این خصوص مصداق یا مصادیقی را با ذکر ادله و شواهد عقلی و نقلی مطرح ساخته‌اند. حکما با تکیه بر قواعد فلسفی، همانند قاعده الواحد و امکان اشرف، عقل اول را به عنوان اولین مخلوق خداوند متعال معرفی کرده‌اند و امور دیگر مانند نفس و جسم را شایسته نخستین صادر ندانسته‌اند. حکما علاوه بر دلایل فلسفی، شواهد نقلی را نیز ذکر کرده‌اند. عرفا نیز با تکیه بر شواهد نقلی، مخلوق نخستین را حقیقت محمدیه دانسته‌اند که مصداق بارز انسان کامل است.

    قبل از پرداختن به اصل بحث، ذکر چند نکته ضروری است:

الف) تعبیر اولیت و تقدم ممکن است مفهوم زمانی آن را به ذهن انسان متبادر سازد. هرچند نزد فلاسفه از مسلمات است که چنین معنایی در اولیتِ مخلوقِ نخست محال است؛ زیرا تعابیر زمان و مکان از مراحل انتهایی سلسله بدو خلقت قابل انتزاع است.

ب) آیات قرآنی تنها به مراحل خلقت در دو یا شش روز اشاره دارند و در آنها هیچگونه تصریحی به اولین مخلوق نشده است.

ج) روایات متعددی به اولین مخلوق اشاره کرده‌اند؛ اما تعابیر آنها مختلف است؛ مانند: عقل، قلم، نور نبی، قلم و .... . در اینجا نظر حکما و عرفا این است که همه این تعابیر از یک چیز حکایت دارند، منتهی جهات و حیثیات، مختلف هستند.

    در این نوشتار به بررسی آراء فلاسفه و عرفا در این زمینه پرداخته می‌شود و تلاش اندیشمندان مسلمان در جهت سازگار ساختن دستآوردهای عقلی با روایاتی که در حوزه دین وارد شده، مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. به نظر می‌رسد که ناسازگاری غیر قابل حلی در این مسئله وجود ندارد و می‌توان به توافق عقل و دین در این حوزه دست یافت.

 

پیشینه بحث

    بررسی آثار مدون نشان می‌دهد که سابقه این بحث به قرن پنجم و ششم پیش از میلاد در یونان باستان می‌رسد. دغدغه اصلی حکمای این دوره، کشف ماده نخستین جهان بوده است. به عقیده ارسطو، تالس (545ق‌م) بنیانگذار این فلسفه است که آب را مادة المواد همه اشیاء دانست (ارسطو، 1379: 12). پس از وی آناکسیمندر این عنصر اولیه و آرخه[1] را نه آب، بلکه طبیعتی بالاتر و عنصری فراتر و نامتناهی به نام آپایرون[2] یعنی جوهر بی‌حد نامید. این جوهر نامتناهی، ازلی و بی‌زمان بوده که همه جهان را فراگرفته است. آناکسیمنس نظریه آپایرون را نپذیرفت و همانند تالس در پی تعیین ماده المواد بود، اما برخلاف تالس اعلام کرد که این عنصر، آب نیست؛ بلکه هوا است (کاپلستون، 1368: ج1، ص35). از طرف دیگر هراکلیتوس آتش را به عنوان طبیعت اساسی واقعیت و همه اشیا دانست. او معتقد بود که «جهان یک آتش همیشه زنده است با مقادیری که از آن افروخته می‌شود و مقادیری که خاموش می‌شود»(ورنر، 1373: 18؛ کاپلستون، 1368: ج1، ص53). انباذقلس شیوه دیگری پیشه کرد و معتقد شد چهار عنصر آتش، آب، خاک و هوا اصل همه اشیاء هستند(شارل ورنر، 1373: ص26). لوسیپ اساس جهان را عناصری جسمانی دانست که در آن هستی محض و خالص و خدشه‌ناپذیر متمکن است و جمع و تفریق نمی‌پذیرد. به باور او این عناصر «هرگز آفریده نشده‌اند و هرگز نخواهند مرد»(همان، ص32). حاصل کار این گروه که به پیروان اصالت ذره[3] شناخته شدند توسط انباذقلس به کمال خود رسید و ذیمقراطیس آن را بسط داد. در واقع این گروه ماده اصلی جهان را ذره و اتم دانستند که بعدها اپیکور دوباره آن را زنده کرد؛ اما این آخرین دیدگاه در یونان نبود. فیثاغورث و هراکلیتوس قبل از آن سخن از عقل کل به میان آورده بودند که بر جهان حکمفرماست. آناکساغورس عقل را خالص‌ترین و لطیف‌ترین اشیاء دانست که بسیط و مستقل و حاکم بر همه موجودات است. به عقیده او نظام جهان ناشی از عقل است که همه چیز را سامان داده است. این دیدگاهی بود که سقراط را نیز تحت تاثیر قرار داد(همان، ص36-33). در نظریات ارسطو هم بحث ماده و صورت شهرت خاصی دارد که در حکمای مشایی مسلمان نیز راه یافت و هیولی به عنوان ماده و قوه محض اثبات شد، به گونه‌ای که آماده پذیرش هر صورت و فعلیتی است. به طور طبیعی این ماده اولی قبل از موجودات مادی دیگر محقق است. البته ارسطو فعلیت را مقدم بر قوه می‌داند و در جای دیگر جوهرها را نخستین موجودات معرفی کرده است(رک: ارسطو، 1379: 297 و 389 و 395).

بیان دو قاعده فلسفی

    همان‌گونه که اشاره کردیم فلاسفه برای دست‌یابی به صادر نخست از قواعد فلسفی از جمله دو قاعده مهم الواحد و امکان اشرف بهره گرفته‌اند. آنان به کمک قاعده الواحد اثبات کردند که اول صادر از ذات حق، تنها یک چیز است. سپس به کمک قاعده امکان اشرف نشان دادند که صدور موجود اشرف بر موجود فروتر تقدم دارد. همچنین به کمک اصل سنخیت بیان کردند که مخلوق نخست باید بیشترین شباهت به علت حقیقی خود یعنی ذات باریتعالی داشته باشد. به عبارت دیگر موجود نخست باید بسیط، واحد و مجرد از ماده و عوارض آن باشد؛ همچنین موجود اول باید از درجه وجودی و کمال بیشتری نسبت به سایرین برخوردار باشد. در اینجا ابتدا نگاهی به این دو قاعده مهم فلسفی می‌اندازیم و سپس نتایجی که از آنها در بحث فعلی ما خواهد داشت، پی می‌گیریم:

قاعده الواحد

    اين قاعده از امهات مسائل فلسفي است كه سابقه آن به دوره يونان باستان باز مي‌گردانند(ابن رشد، 1380: ج3، 1648). برخي از حكماي اسلامي مفاد اين قاعده را بديهي دانسته‌اند(ابن سینا، 1993: ج3، ص97؛ ميرداماد، 1374: 351؛ لاهيجي، 1401: ج1، ص207) و علاوه براين، براهين متعددي نيز بر اثبات مدعای آن اقامه كرده اند(رک: دینانی، 1365: ج2، 615).

    هدف از طرح اين قاعده در ميان فلاسفه مسلمان، دفاع از وحدانيت مبدأ جهان در قبال شبهه ثنويه است(ابن رشد، 1993: 410). اين مسئله از فروعات بحث عليت است و در پي طرح اصل سنخيت علت و معلول مورد بحث قرار مي گيرد.

    منظور از واحد در اين قاعده، امر بسيطي است كه از انحاء تركيب دور باشد، به نحوي كه موجب خدشه در بساطت حقّه حقيقيه نشود. مراد از واحد در طرف معلول، واحد از جهت صدور و افاضه آن از ناحيه علت است، هر چند از جهات ديگر متكثر باشد؛ يعني وحدت در وجود و حقيقت، و كثرت به حسب معني و اعتبار است(آشتياني، 1372: 451).

    چكيده براهيني كه حكما در اثبات اين قاعده اقامه كرده‌اند به اين ترتيب است كه وجودِ سنخيت ذاتي ميان علت و معلول امري ضروري است. در اين صورت اگر از علت واحد كه فقط يك جهت دارد امور كثير صادر شود، به گونه‌ای كه راجع به جهت وحدت نباشند، لازم مي‌آيد در ذات علت جهات كثير متباين باشد؛ در حالي كه اين لازمه، خلاف فرض بسيط بودن اوست(علامه طباطبایي، نهایة الحکمة، 1362، ص165-166). بنابراین از ذات واجب الوجود که بسیط و واحد است جز یک معلول صادر نشود.

قاعده امکان اشرف

    صدرالمتالهین این قاعده را میراث ارسطو می‌داند(ملاصدرا،1981: ج7، ص244) و بیشتر حکما همچون بوعلی و شیخ اشراق در آثار خود از این قاعده استفاده کرده‌اند[4]. مطابق این قاعده در تمام مراحل وجود لازم است ممکن اشرف بر ممکن اخس مقدم باشد. بنابر این هرگاه ممکن اخس از ذات حقتعالی به وجود آمده باشد، باید قبل از آن موجود اشرف صادر شده باشد. در غیر این صورت یکی از محالات زیر لازم می‌آید:

- یا باید اشرف و اخس با هم صادر شوند(صدور کثیر از واحد)؛

- یا باید اشرف بعد از اخس صادر شود(اشرف بودن معلول از علت خود)؛

- و یا باید اشرف همراه و یا قبل از اخس صادر نشده باشد. در این صورت موجودی که صدور آن ممکن است، از واجب الوجود صادر نشده است و باید عدم صدور آن مستند به علتی اشرف از ذات واجب تعالی باشد(لزوم وجود موجود اشرف از خداوند).

    بطلان همه موارد سه گانه فوق در فلسفه اسلامی آشکار است. در نتیجه قبل از هر موجود اخس می‌بایست موجود اشرف محقق باشد. این قاعده در مرحله نخست در خصوص عقل اول و عقول کلیه جاری می‌شود، در مرحله دوم عقول عرضیه و ارباب انواع و در مرحله سوم اشباح مثالیه و صور برزخیه را شامل می‌گردد(رک: ابراهیمی دینانی، 1365: ج1 ، ص19-23).

مصداق صادر اول

    با این دو قاعده فلسفی اثبات می‌شود که در مرتبه نخست جز امر واحد از ذات واجب صادر نمي‌گردد. همچنین بر اساس قاعده امکان اشرف، اولین مخلوق باید اشرف مخلوقات باشد. حال اين كه صادر نخست چيست؟ مهمترين مسئله پس از طرح این دو قاعده است. در پاسخ به این سوال به سه دیدگاه می‌توان اشاره کرد. یکی دیدگاه فلاسفه؛ دیگری دیدگاه عرفا[5] و سوم آنچه که از روایات به دست می‌آید. ابتدا به این سه دسته می‌پردازیم و سپس به وجه جمع آنها اشاره خواهیم کرد.

فلاسفه

    علاوه بر آنچه که از فیلسوفان یونان نقل کردیم، در میان فلاسفه مسلمان، بيشتر حكماي مشایي صادر نخست را عقل اول دانسته‌اند(ابن سینا، 1993: ج3، ص216؛ فارابي، 1995: ص6 و59 ؛ فارابی، 1996: ص7)، برخي نیز نظام جملي را اولين صادر معرفي كرده‌اند(ميرداماد، 1374: ص410). سهروردی پس از بیان قاعده الواحد چنین نتیجه می‌گیرد:

فأول ما يجب بالأول جوهر وحداني، مجرد عن المادة و عوارضها، و التصرف فيها؛ و هو ما يسمونه «العقل الأول» و «المعلول الأول»(سهروردی، 1380: ج4، ص64).

    همچنین ملاصدرا که تلاش دارد میان این دیدگاها سازگاری ایجاد کند، در آثار خود از عقل اول نیز سخن به میان آورده است[6]. به عقیده وی اول چیزی که از ذات حق ایجاد می‌شود عقل است؛ زیرا او واحد حقیقی است. موجودات دیگر مانند جسم و نفس دارای وحدت نیستند، به همین جهت جز عقل چیز دیگری صادر اول نخواهد بود(ملاصدرا، 1360ب: 140).

عرفا

    ابن تركه، ايجاد عالم ارواح را كه همان عالم عقول و نفوس است، در مرتبه نخست مي‌داند(ابن ترکه، 1381: 290). ابن عربی اول مخلوق خدا را عقل می‌داند که اول الاجناس است و به خلقت انسانی منتهی می‌شود. وی وجود را دایره‌ای می‌داند که در ابتدای ترسیم دایره عقل اول قرار دارد و در انتها انسان کامل به آن متصل می‌شود و دایره خلقت تکمیل می‌گردد. بدین ترتیب تمام مخلوقات در این دایره قرار می‌گیرند و نسبت همه آنها به خداوند که مرکز دایره هستی است یکسان خواهد بود(ابن عربی، بی‌تا: ج1، ص125)[7].

    ایشان انسان کامل را که حقیقت محمدیه است سبب ایجاد و بقای عالم و واسطه ظهور کمالاتش می‌داند:

فانه به نظر الحق تعالی الی خلقه فرحمهم فهو الانسان الحادث الازلی و النشء الدائم الابدی و الکلمة الفاصلة الجامعة فتم العالم بوجوده (ابن عربی،1370: ص50).

    امام خمینی نیز می‌فرماید: «حقيقت كمال اسمائى جز از طريق ظهور حق در عين ثابت انسان كامل تحقق نپذيرد»(امام خمینی، 1376: 33).

    ملاصدرا روح پیامبر را سبب وجودات حقیقی و منشأ کمالات و فیوضات می‌داند. ایشان در تبیین آیه شریفه«النبی اولی بالمومنین من انفسهم»(احزاب/ 6) و با اشاره به حدیث غدیر خم، بر این عقیده است که چون روح نبی علت وجودات حقیقی مومنین است، اولی بر خود آنهاست و به همین جهت واسطه میان حق و خلق نیز است[8](ملاصدرا، 1366، ج4، ص135).

    برخی دیگر از فيض منبسط و فيض مقدس سخن گفته اند(ابن فناري ،1363: 3-72). صدرالمتألهين نيز فيض منبسط را نشأه نخست مي‌داند و گاهي تعبير انسان كبير را به كار مي برد.

جمع میان دیدگاه حکمای مشایی و فیض منبسط

    ملاصدرا در تلاش برای جمع میان این دیدگاه با نظر فلاسفه مشایی، بر اين عقيده است كه صادر نخست داراي دو اعتبار اجمال و تفصيل است و تفاوت آنها تنها در نحوه ادراك است نه در مدرك؛ بنابر اين اگر نگرش ما به مجموعه هستي اجمالي باشد، در مي‌يابيم كه يك امر بسيط(وجود منبسط) از ذات حق صادر شده است، و اگر اين نگرش تفصيلي باشد، حكم مي‌كند كه اشرف و اتمّ اجزاي آن يعني عقل اول، صادر اول است.

    اول بودن از نظر صدرالمتألهين در مقايسه با ساير موجودات متعينه است كه آثار مختلف دارند؛ و گرنه به حكم تحليل ذهن كه عقل اول را به اموري همچون وجود مطلق، ماهيت خاصه، نقص و امكان تجزيه مي‌كند، وجود منبسط اولين چيزي است كه از ذات واحد بسيط نشأت گرفته و اين وجود بسيط مطلق در هر مرتبه‌اي مقيد به ماهيتي خاص گرديده و به همين ترتيب تنزل يافته و امكان خاص به آنها ملحق شده است[9] (ملاصدرا، 1981: ج2، ص2-331 و ج7، ص117-116).

    ميرزا مهدي آشتياني با اشاره به شيوه صدرالمتألهين در جمع ميان عقل اول و فيض منبسط به عنوان صادر نخست، به اشكالي در اين خصوص پاسخ  مي‌دهد. اشکال این است كه عقل اول بنا بر نظر مشائين داراي ماهيت است و لذا شيء له الربط خواهد بود نه عين الربط، و حال آنكه مفاض، عين الربط است، پس اين مصالحه صحيح نيست. پاسخ ایشان چنين است:

    «… چون مفاض بالذات در نظر غالب از حكما كه قایل به اصالت وجود و اعتباريت ماهيت مي‌باشند، وجود عقل اول است، نه ماهيت آن و وجود عقل اول بما هو وجود، نفس ربط به علت است، نه شيء له الربط، پس از اين نظر مي‌توان گفت عقل اول از حيث وجود كه اول صادر از حق تعالي و مرتبط به مبدء اعلي است، نفس الربط از قبيل ارتباط عكس به عاكس و ظل به ذي ظل مي‌باشد. چنانكه قاطبه وجودات ذوي الماهيه كه داراي ماهيت هستند بما هي وجودات … نفس الربط به مبدء اعلي مي‌باشند و نيز به حكم بسيط الحقيقه كل الاشياء و بساطت عقل كلي، واحد عددي بودن او مسلم نيست»(آشتیانی، 1377: 79). 

    مطابق بيان ايشان وجود عقل اول چون عين ربط به ذات حق است، با فيض منبسط قابل جمع است؛ زيرا هردو حقيقتشان عين ربط به واجب است.

    برخي ديگر نيز تلاش براي جمع ميان نظر حكماي مشائي و قول به فيض منبسط را ناتمام مي‌دانند؛ زيرا غالب حكماي مشایي قایل به تباين وجودات هستند كه با وحدت فراگير فيض الهي سازگار نيست(جوادي آملي، 1376: بخش سوم از ج2، ص432). اما صرف نظر از اعتقاد خاص حكماي مشایي و نیز بر مبنای حکمت متعالیه مي‌توان گفت كه صادر نخست به هر نام كه خوانده شود از اين حيث مسلم است كه عين تعلق و ربط به ذات حق است.

    امام خميني(ره) درپاسخ به اشكال قونوي در همين زمينه مي‌فرمايد:

إن الوجود المفاض ليس له مهيه بل هو وجود محض متعلق بالواجب تعالي و ربط محض و تعلق صرف و معني حرفي، و بهذا يفرق بينه و بين الواجب تعالي فإن الواجب قيوم بذاته، مستقل في هويته، و الوجود العام المتقوم به ذاتاً صرف الاحتياج و محض الفاقه (امام خمینی، 1406: 287).

    اگر تمام معلولات عين ربط به وجود مستقل باشند ديگر مجالي براي استقلال عقول عشره باقي نمي‌ماند بلكه بنا بر قول عرفا تنها فيض واحد منبسط از ذات حق صادر مي‌شود‌. اين واحد كه به تعبير حكمت متعاليه يك واحد تشكيكي است شامل همه كثرتها مي‌گردد. اين كثرتها منتزع از مراتب همين واحد تشكيكي بوده و عين تعلق به ذات يگانه هستند.

    عين ربط بودن به دليل اينكه همه كثرتها را بدون واسطه حقيقي، به ذات واحد و مستقل معلق مي‌سازد، معناي صدور را نيز منقلب مي كند؛ زيرا معناي صدور يك نوع استقلال وجودي را براي امر صادر شده به ارمغان مي آورد؛ در حالي كه وجودات رابط از هرگونه استقلال بي بهره‌اند. به همين جهت بايد آنها را ظهورات و شؤونات ناميد و در اين صورت شكل قاعده «الواحد لا يصدر عنه الا الواحد» به «الواحد لا يظهر عنه الا الواحد » بازگشت مي كند (جوادي آملي، 1376: بخش سوم از ج2، ص428).

آیات و روایات

    ظاهر آیات قرآن اشاره‌ای به اولین مخلوق ندارد و تنها به نحوه خلقت پرداخته است. این آیات را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد. یکی آیاتی که بر خلقت زمین و آسمان در شش روز دلالت دارند(اعراف/54)؛ و دیگری آیاتی هستند که خلقت را در دو روز و با جزئیات بیشتری بیان می‌کنند(فصلت/9-12؛ انبیاء/30؛ نازعات/27-33).

    اما روایات به نقطه شروع خلقت نیز اشاره دارند که با تعبیر متفاوتی بیان شده است. فلاسفه و عرفا معتقدند که همه این تعابیر به امر واحدی بازگشت می‌کنند و تنها به لحاظ جهات و حیثیات، مختلفند و گرنه مصداق آنها یک چیز است. تعابیری که در روایات به کار رفته به قرار زیر است:

    عقل[10]؛ آب[11]؛ نور[12]؛ نور پیامبر خاتم[13]؛ ارواح[14]؛ القلم[15]؛ موضع البیت[16]؛ هوا[17]؛ جوهر اخضر[18].

وجه جمع این تعابیر در لسان حکما و عرفا

    گفته شد که همه این تعابیر از یک چیز حکایت می‌کنند در غیر این صورت با قاعده الواحد ناسازگار خواهند بود و موجب ترکیب در ذات الهی خواهد شد. به همین خاطر حکما در تلاشند تا وجه جمعی برای این تعابیر بیابند که به آنها اشاره می شود:

عقل: ملاصدرا معتقد است که بدون شک اشرف ممکنات عقل است، به همین جهت اقرب به خدا و اول صادر اوست(ملاصدرا، 1383: ج1، ص217). او معتقد است که اول صادر به اعتبار تجرد و بساطت و تعری از ماده، عقل است(همو، 1363: 202). برخی عقل را به اعتبار اینکه محل علم خداست صادر نخست دانسته‌اند(فیض کاشانی، 1377: ج1، ص224). ملا هادی سبزواری عقل را به جهت اینکه جوهری مجرد است و از وجود ظلمانی، هیولانی، زمانی و مکانی معراست، آن را صادر نخست دانسته است که این اوصاف از مقام روحانی پیامبر به شمار می‌رود(سبزواری، 1370: 8-256). علامه مجلسی معتقد است که تعبیر به عقل در روایات شیعه نیست، شاید مراد از آن نفس رسول اکرم باشد(مجلسی، 1403: ج54، ص309-306).

قلم: واسطه حق در تصویر علوم و حقایق بر الواح انسانیه قضائیه(نفوس کلیه) و قدریه(قوه خیال افلاک)، قلم نام گرفته است(ملاصدرا، 1383: ج1، ص217؛ همو، 1363: ص202). برخی دیگر عقیده دارند قلم به سبب واسطه در صور علمیه بر نفوس و ارواح(فیض کاشانی، 1377: ج1، ص224) یا واسطه نگارش حق در صور مبدعات و مخترعات و کائنات(سبزواری، 1370: ص256) و نقوش علوم در لوح محفوظ، به این نام خوانده شده است(ملاصالح مازندرانی، 1388: ج7، ص12). مجلسی اولیت قلم را نسبت به جنس خودش یعنی ملائک، اضافی می‌داند. (مجلسي، 1403: ج54، ص309-306).

روح: جان عالم و عالمیان بوده و حیاتبخش است(سبزواری، 1370: 8-256). خداوند به واسطه او حیات را بر موجودات زنده افاضه کرد(فیض كاشاني، 1377: ج1، ص224). حیات نفوس علوی و سفلی است که حقیقت محمدیه نزد بزرگان صوفیه است(ملاصدرا، 1383: ج1، ص217).

نور: ظاهر بذاته و مظهر لغیره است(سبزواری، 1370: 8-256؛ ملاصدرا، 1383: ج1، ص217) و به سبب آن آسمان و زمین نورانی شد (فیض كاشاني، 1377: ص228). وجود پیامبر(ص) به حسب صورت مظهر و نور خداست(ملاصدرا ،1363: 203).

آب: قابل صور و اعراض است و آنچه را خداوند از او اراده کند، می‌پذیرد(قاضی سعید قمی، 1415: ج1، ص351). مراد مخلوق اول از عالم اجسام است ... شاید نامگذاری حاصل ذوب جوهر به آب، به دلیل سیلان آن و قبول اشکال مختلف از طرف آن باشد؛ چرا که همه مخلوقات جسمانی از آن خلق شده‌اند(فیض كاشاني، 1377: 229). مجلسی اولیت آب را تقدم اضافی می‌داند که نسبت به محسوسات، اول است. به عقیده او در میان مخلوقات جسمانی غیر محسوس، هوا اول است. (مجلسي، 1403: ج54، ص309-306).

جوهر: معرب گوهرست و چون گوهریست بس گرانمایه، به این نام خوانده شده است(سبزواری، 1370: 8-256).

    از این وجوه چنین به دست می‌آید که عالم هستی را به دو بخش می‌توان تقسیم کرد؛ یکی عالم امر و دیگری عالم خلق. عالم امر که تقدم بر عالم خلق دارد مجرد از ماده است. آب و هوا ابتدای خلقت عالم خلق است، اما تعابیر دیگر ابتدای عالم امرند که همه به یک چیز اشاره دارند و با اعتبارات متعدد نامهای مختلف به خود می‌گیرند. مانند ذات خداوند که بسیط و واحد است و اوصاف و اسماء بی‌شماری با اعتبارات متفاوت از او قابل انتزاع است.

معنای تقدم

    نکته مهمی که در اینجا باید بررسی شود معنای تقدم است. قدر مسلم آن است که در عالم امر و مفارقات اول بودن به معنای تقدم زمانی نیست، زیرا تقدم زمانی پس از خلقت عالم خلق و اجسام معنا پیدا می‌کند. زمان مقدار حرکت است و حرکت و تغییر در عالم خلق و اشیاء مادی تحقق پذیر است. به همین سبب لازم است که به انحاء تقدم پرداخته شود تا معنای اولیت در مخلوقِ اول روشن شود.

اقسام تقدم

    تقدم در اصطلاح فلسفي موجوديت چيزى قبل از چيز ديگر است، به گونه‌ای كه شىء دوم پس از ايجاد شىء اول ايجاد شود. تقدم و تاخر نُه قسم است: بالعليه، بالطبع، بالزمان، بالرتبه، بالشرف، بالدهر، بالتجوهر، بالحق، بالحقيقه و المجاز (طباطبایی، 1362: ص225). علامه حلی وجه استقصای پنج قسم نخست را چنین بیان می‌کند: متاخّر یا محتاج به متقدم هست یا نیست. اگر محتاج باشد یا به علت تامه محتاج است که در این صورت تقدم بالعلیه است؛ و اگر احتیاج به علت ناقصه باشد، تقدم بالطبع است. در صورت دوم که احتیاجی میان آنها وجود ندارد، یا اجتماع آنها در وجود ممکن نیست که تقدم بالزمان است و یا اجتماع آنها ممکن است. در صورت دوم، یا میان آنها ترتبی وجود دارد که تقدم آنها به نحو تقدم بالرتبه است و یا میان آنها ترتبی وجود ندارد که تقدم آنها بالشرف است(علامه حلي، 1427: 82). ميرداماد معتقد است که تمام ممکنات تاخر دهری دارند و تنها خداوند تقدم دهری و سرمدی دارد. مفارقات نیز دارای معیت دهری هستند(ميرداماد، 1385: 460).

    تقدم بالتجوهر عبارتست از تقدم اجزاي ماهيت (يعني جنس و فصل) بر ماهيت که با اصالت ماهیت سازگار است که به آن تقدم ذاتی هم گفته می‌شود(طباطبایی، 1362: 225).


    تقدم بالحقيقه و بالحق بر اساس اصالت وجود و وحدت آن، در حكمت متعاليه مطرح شد. تقدم بالحقيقه مانند تقدم وجود بر ماهيت در موجود بودن است. زيرا طبق اصالت وجود آنچه در موجود بودن و تحقق داشتن اصالت دارد، وجود است و ماهيت باعتبار وجود و بالعرض و المجاز، موجود بودن به آن نسبت داده مي‌شود.

    تقدم بالحق مانند تقدم هر مرتبه از وجود بر مرتبه ديگر است كه با تقدم بالعليه تفاوت دارد. زيرا بین دو بخش از وجود تاثیر و تاثری وجود ندارد. بلکه حکم آن حکم شیء واحد است که دارای شوون و مراتب است(ملاصدرا، 1981: ج3، ص8 - 257).

    با توجه به اقسامی که از تقدم ذکر شد باید گفت که تقدم صادر اول از نوع تقدم بالشرف و بالحق است. تقدم بالشرف بدین جهت است که قاعده امکان اشرف به ما نشان می‌دهد که اولین صادر اشرف ممکنات است از طرفی طبق اصالت و وحدت وجود، مرتبه اشرف وجود بر مرتبه اخس آن تقدم دارد که همان تقدم بالحق است.

    اگر با مبنای حکمت مشایی حرکت کنیم تقدم بالحق به این معنا نخواهیم داشت؛ زیرا در آنجا گفته می‌شود عقل اول که صادر نخست است عقل دوم را و فلک اول را بوجود می‌آورد(ابن سينا، 1383: 156) که در واقع میان آنها رابطه علیت حاکم است. در این صورت باید گفت تقدم موجود اشرف، تقدم بالعلیه است. البته با توجه به اینکه مفارقات طبق نظر میرداماد، معیت دهری دارند و زمانیات و متغیرات دارای تاخر دهری هستند، می‌توان گفت صادر نخست که از مفارقات است تقدم دهری بر برخی موجودات دیگر نیز دارد.

معنای عقل و نور در صادر اول

    صادر اول مطابق قاعده الواحد و امکام اشرف باید نزدیک‌ترین موجود به خدا باشد به همین جهت باید شبیه ترین موجود به خداوند باشد. به همین دلیل بحثهای فلسفی ما را به موجودی هدایت می‌کند به نام عقل البته در نظر گاه فلسفی عقل معانی مختلفی دارد. از دید فلسفی عقل اول به عنوان صادر نخست موجودی مجرد تام و بسیط است. عقل اول ممکن است به اعتبار عقول عشره مشایین باشد که نسبت به عقول بعدی تقدم دارد. بر مبنای حکمت متعالیه باید گفت عقل دارای مراتب تشکیکی است که بالاترین مرتبه آن صادر اول است.

    نور هم مسلما نور حسی نیست نور به همان معنایی است که قرآن می‌فرماید: «الله نور السموات والارض...»(نور/35)، یعنی خودش بالذات آشکار است و روشنی بخش دیگران نیز هست. هرچند این معنا نور حسی را هم ممکن است شامل شود، اما بالاترین مرتبه آن خداوند را شامل می‌گردد و پس از آن صادر نخست مصداق اتم نور است. صادر اول وجودی اقرب به خداست که ویژگیهایی همچون بساطت، تجرد از ماده و عوارض آن را دارد. این وجود در لسان فلاسفه عقل و در بیان روایات نور و روح است.

    شیخ اشراق در این خصوص معتقد است: صادر اول از نور الانوار، نور مجرد واحدی است که هیچ‌گونه ظلمتی را در بر ندارد؛ زیرا اگر مشتمل بر ظلمتی بود، جهاتش متعدد می‌شد و وحدتش از میان می‌رفت. این نور واحد، همان است که مشّائیان آن را «عقل کل» می‌نامند و در قرآن کریم به آن اشاره شده است (و ما امرنا الا واحده کلمح بالبصر)(قمر/50)» (سهروردي، 1380: ج2، ص126).

    همچنین میرداماد، اوّل مرتبه را عقول محضه كه انوار عقليه قاهره هستند می‌داند که عقل اول یا همان عقل کل، در عرض آن قرار می‌گیرد (ميرداماد، 1380: 11) و به حکم قاعده الواحد همه اینها یک امر واحدند که مافوق آن تنها خداوند است.

نتیجه

    نتایجی که از این بحث بدست می‌آید به قرار زیر است:

- در حوزه عقل و دین فیلسوفان، عرفا و روایات به مخلوق اول اشاره کرده‌اند. مصادیق بیان شده در این حوزه‌ها به لحاظ تعبیر و لفظ متفاوت، اما به لحاظ حقیقت واحدند.

- فلاسفه و نیز عرفا تعابیر متفاوت در این زمینه را دارای وجه جمع دانسته و آن را مستند و مستدل بیان کرده‌اند.

- با توجه به تقسیم عالم به خلق و امر، برخی از مصادیق بیان شده در خصوص مخلوق اول مربوط به عالم امر و برخی اختصاص به عالم خلق دارد.

- تقدم در مخلوق اول به معنای تقدم بالشرف و بالحق است و سایر اقسام تقدم را شامل نمی‌شود.

- عقل در این مبحث به معنای موجود واحد، بسیط و مجرد از ماده است و بر مبنای مراتب تشکیکی وجود، اشد و اقدم مراتب به شمار می‌رود.

- نور نیز در اینجا به معنای نور حسی نیست، بلکه به معنای وجودی است که به خودی خود آشکار است و روشنی بخش دیگران نیز هست. هرچند بر مبناي تشكيك وجود، نور حسي را نيز شامل مي‌شود.

- مصداق بارز همه این تعابیر در حقیقت محمدیه متبلور است. اوست که در نقطه آغاز خلقت واسطه فیض ربوبی و در پایان آن، مصداق راستین انسان کامل بوده و نقطه آغاز و پایان خلقت در او متجلی شده و اول سلسله بدو و آخر سلسله عود است. این همان تجلی اسم «هو الاول و الآخر» خداوندی در مخلوق نخست است.

- مصداق حقيقي اشرف مخلوق همان حقيقت ختمي مرتبت است كه تجلي راستين تمام اسماء و صفات الهي، پرتو نورالانوار و عقل كل به شمار مي‌رود.

پی‌نوشت‌ها



[*]- استادیار دانشگاه شیراز      alishokr67@gmail.com

**- استادیار دانشگاه شیراز       ali_farsinezhad@yahoo.com



[1]- Arche

2- Boundless, The aperiron

[3]- Atomism

[4]- از جمله رجوع کنید به: ابن سینا ، 1400: 255.  شیخ اشراق، 1380: ج1، ص51؛ ج3، ص149؛ ج4، ص232. ملاصدرا، 1981: ج7، ص244.

[5]- در اینجا فلاسفه و عرفا در حوزه اسلام مورد نظر است.

[6]- از جمله رک: ملاصدرا، 1386: ج1، ص390؛ همو، 1381: ج1، ص 198؛ همو، 1360الف: ص78.

[7]- «لأن الوجود دائرة فكان ابتداء الدائرة وجود العقل الأول الذي ورد في الخبر أنه أول ما خلق الله العقل فهو أول الأجناس و انتهى الخلق إلى الجنس الإنساني فكملت الدائرة و اتصل الإنسان بالعقل كما يتصل آخر الدائرة بأولها فكانت دائرة و ما بين طرفي الدائرة جميع ما خلق الله من أجناس العالم بين العقل الأول الذي هو القلم أيضا و بين الإنسان الذي هو الموجود الآخر و لما كانت الخطوط الخارجة من النقطة التي في وسط الدائرة إلى المحيط الذي وجد عنها تخرج على السواء لكل جزء من المحيط كذلك نسبة الحق تعالى إلى جميع الموجودات نسبة واحدة فلا يقع هناك تغيير البتة كانت الأشياء كلها ناظرة إليه و قابلة منه ما يهبها نظر أجزاء المحيط إلى النقطة» (ابن عربی، بي‌تا: ج1، ص125).

[8]- «بيان ذلك أن المراد بالمؤمنين هم العارفون الذين صارت نفوسهم عقولا بالفعل، و العقل بالفعل هو الموجود الحقيقي و الحيوة العقلية الاخرويّة، و النبي بروحه المقدس سبب لوجوداتهم الحقيقيّة، و مبدأ لكمالاتهم العرفانيّة و منشأ لفيضين (لفيضان- ن) الكمالين الأولى الأقدس و الثانوي المقدّس، و علّة الشيء أولى بنفس ذلك الشيء من نفسه، إذ الشیء بالقياس إلى علّته بالوجوب حيث كان بالقياس إلى نفسه بالإمكان، فلو لم يكن روح النبي صلّى اللّه عليه و آله علّة لوجوداتهم الحقيقيّة لم يكن أولى من أنفسهم، فهو الأب الحقيقي لهم و لذلك كانت أزواجه امّهاتهم مراعاتا لجانب الحقيقة. فهو الوسط بينهم و بين الحق، و مبدأ فطرتهم في سلسلة الافتقار النزولي» (ملاصدرا، 1366: ج4، ص135).

[9]- حكيم سبزواري نيز بر اين قول است (همو، 1416: ج2،ص448).

[10]- از امام صادق نقل شده است: ان الله خلق العقل فقال له اقبل فاقبل ثم قال له ابر فادبر ثم قال له عزتی و جلالی ما خلقت شیء ‏احب الی منک لک الثواب و عليک العقاب (مجلسي، 1403: ج1، ص96؛ ج55، ص212).

[11]- امام صادق در این خصوص فرموده‌اند: ان اول ما خلق الله عز و جل ما خلق منه کل شیء. قيل و ما هو؟ قال الماء (مجلسي، 1403: ج5، ص240).

[12]- ... قام اليه(ع) رجل من اهل الشام فقال يا امير المومنين ... اخبرنی عن اول ما خلق الله تبارک و تعالی. فقال خلق ‏النور. قال فمم خلق السماوات؟ قال من بخار الماء قال فمم خلق الارض؟ قال من زبد الماء  قال فمم خلق ‏الجبال؟ قال من الامواج (مجلسي، 1403: ج10، ص76؛ ج55، ص 212).

[13]- پیامبر اسلام می‌فرماید: اول ما خلق الله نوری (مجلسي، 1403: ج25، ص22؛ امینی، 1967: ج7، ص39). جابربن‌ عبداللّه‌ انصاری‌ از رسول خدا(ص‌)پرسید: اولین‌ مخلوق‌ خدا چه‌بود؟  فرمود: ای‌ جابر! نورپیغمبرت‌ بود که‌ خدا اول‌ آنرا آفرید و سپس‌ از او هر چیز دیگر را خلق‌ کرد.

وقتی‌ خدا نور مرا خلق‌ کرد، تامدتی‌ نور مرا در مقام‌ قُرب‌ قرار داد. بعد این‌ نور را چهار قسمت‌ کرد. از یک‌ قسم‌ عرش‌ را آفرید. از یک‌ قسم‌ کرسی ‌را آفرید. از یک‌ قسم‌ حاملان‌ عرش‌ را آفرید و قسم‌ چهارم‌ را در مقام‌ حُب‌ّ قرار داد. سپس‌ آنرا به‌ چهار قسمت‌ نمود و از یک‌ قسم‌ لوح‌ را آفرید. از یک‌ قسم‌ قلم‌ را آفرید. از یک‌ قسم‌ بهشت‌ را آفرید و قسم‌ چهارم‌ را در مقام‌ خوف‌ قرار داد. سپس‌ آن را به‌ چهار قسمت‌ نمود و از یک‌ قسم‌ ملائکه‌ را آفرید. از یک‌ قسم‌ خورشید را آفرید و از یک‌ قسم‌ ماه‌ را آفرید و قسم‌ چهارم‌ را در مقام‌ رجاء قرار داد. سپس‌ آن را چهار قسمت‌ کرد. از یک‌ قسم‌ عقل‌ را آفرید. از یک‌ قسم‌ علم‌ وحلم‌ را آفرید. از یک‌ قسم‌ عصمت‌ را آفرید و قسم‌ چهارم‌ را در مقام‌ حیاء نگاه‌ داشت‌. سپس‌ آن را به‌ صد و بیست‌ و چهار هزار نور تقسیم‌ کرد واز هر نوری‌ پیامبری‌ را آفرید و از ارواح‌ آنان‌، ارواح‌ اولیاء وشهداء وصالحین‌ را بیافرید (مجلسي، 1403: ج25، ص22).

[14]- از پیامبر(ص) نقل شده است: اول ما خلق الله ارواحنا (مجلسي، 1403: ج18، ص345).

[15]- نیز: اول ما خلق الله القلم و الحوت و قال ما اکتب؟ قال کل شیء کائن الی يوم القيامه ثم قرأ: «ن والقلم و ما يسطرون» فالنون الحوت (مجلسي، 1403: ج57، ص93).

[16]- امام صادق: اول ما خلق الله من الارضين موضع البيت (جواهری، محمد، 1424: ص175).

[17]- تفسير علی بن ابراهيم: (و هو الذی خلق السماوات و الارض فی سته ايام و کان عرشه علی الماء) و ذلک فی مبدا الخلق، ان الرب تبارک و تعالی خلق الهواء، ثم خلق القلم فامره ان يجری فقال يارب بما اجری؟ فقال بما هو کائن. ثم خلق الظلمه من الهواء و خلق النور من الهواء و خلق الماء من الهواء و خلق العرش من الهواء و خلق العقیم من الهواء و هو الريح الشدید و خلق النار من الهواء و خلق الخلق کلهم من هذه السته التی خلقت من الهواء (مجلسي، 1403: ج 54/71).

[18]- ورد فی الخبر ان الله لما اراد خلق السماء و الارض خلق جوهرا اخضر ثم ذوبه فصار ماء مضطربا ثم اخرج منه بخارا  کالدخان فخلق منه السماء کما قال: ثم استوی الی السماء و هی کالدخان ثم فتق تلک السماء فجعلها سبعا ثم جعل من ذلک الماء زبدا فخلق منه ارض مکه ثم بسط الارض کلها من تحت الکعبه و لذلک تسمی مکه ام القری لانها اصل جميع الارض (مجلسي، 1403: ج54/29).

 

کتابنامه

- قرآن کریم.

- آشتياني، ميرزا مهدي. (1377). اساس التوحيد. تصحيح سيد جلال الدين آشتياني. تهران: امير كبير.

- همو. (1372). تعليقه بر شرح منظومة حكمت سبزواري. به اهتمام عبد الجواد فلاطوري و مهدي محقق. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

- ابراهیمی دینانی، غلامحسین. (1365). قواعد کلی در فلسفه اسلامی. تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

- ابن ترکه، صائن الدین. (1381). تمهیدالقواعد. مقدمه و تصحیح سید جلال الدین آشتیانی. قم: بوستان کتاب.

- ابن رشد، محمد ابن احمد. (1380). تفسير ما بعد الطبيعه ارسطو. تهران: انتشارات حكمت.

- ابن رشد. (1993). تهافت التهافت. مقدمه و تعليق از محمد العريبى. بيروت: دارالفكر.

- ابن سینا. (1993) الاشارات و التنبيهات. به كوشش سليمان دنيا. بيروت: مؤسسة النعمان للطباعة و النشر. 

- همو. (1383). الهيات دانشنامه علائى. مقدمه و حواشى و تصحيح دكتر محمد معين. همدان: دانشگاه بوعلى سينا.

- همو. (1400). رسائل ابن سینا. قم: انتشارات بیدار.

- ابن عربی، محی الدین. (1370). فصوص الحکم. تعلیقات ابوالعلا عفیفی. تهران: الزهراء.

- همو. (بي‌تا). الفتوحات المکیه. بیروت: دار الصادر.

- ابن فناري، شمس الدين محمد. (1363). مصباح الانس. تهران: انتشارات فجر.

- ارسطو. (1379). مابعدالطبیعه. ترجمه شرف الدین خراسانی. تهران: انتشارات حکمت.

- امینی. (1967). الغدیر. بیروت: دارالکتب العربی.

- جوادی آملی، عبدالله. (1376). رحيق مختوم شرح حكمت متعاليه. به كوشش حميد پارسانيا. قم: مركز نشر اسراء.

- جواهری، محمد. (1424). المفید من معجم رجال الحدیث. قم: مکتبه المحلاتی.

- حلي، حسن بن يوسف. (1427). کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد. تحقيق آيه الله حسن زاده آملي. قم: مرکز نشر اسلامي.

- خمینی، روح الله. (1406). تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس. تهران: مؤسسه پاسدار اسلام. 

- همو. (1376). مصباح الهداية إلى الخلافة و الولاية. تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.

- سبزواري، ملا هادي. (1416). شرح المنظومة(قسم الحكمة). به كوشش حسن زاده آملي و مسعود طالبي. قم: نشر ناب.

- همو. (1370). رسائل. تعلیق و تصحیح سید جلال الدین آشتیانی. بی‌جا: بی‌نا. چاپ اول.

- سهروردی، شهاب الدین یحیی. (1380). مجموعه مصنفات شیخ اشراق. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

- شارل ورنر. (1373). حکمت یونان. ترجمه بزرگ نادر زاده. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

- طباطبايي، محمد حسين. (1362).  نهاية الحكمة. به اشراف ميرزا عبدلله نوراني. قم: مؤسسه نشر اسلامي.

- فارابی، ابونصر. (1995). آراء اهل المدینه الفاضله و مضاداتها. مقدمه و شرح علی بو ملحم. بیروت: مکتبه الهلال.

- همو. (1996).  کتاب السیاسه المدنیه. مقدمه و شرح علی بو ملحم. بیروت: مکتبه الهلال.

- فیض کاشانی، ملامحسن. (1377). علم الیقین فی اصول الدین. تحقیق و تصحیح محسن بیدار فر. قم: انتشارات بیدار.

- قمی، قاضی سعید. (1415). شرح توحید الصدوق. تصحیح نجفقلی حبیبی. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

- کاپلستون، فردریک. (1368). تاریخ فلسفه. ج1. ترجمه سید جلال الدین مجتبوی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش.

- لاهيجي، عبد الرزاق. (1401). شوارق الالهام. تهران: مكتبة الفارابي.

- مازندرانی، مولی صالح. (1388). شرح اصول کافی. تصحیح علی اکبر غفاری. تهران: دارالکتب الاسلامیه.

- مجلسی، محمد باقر. (1403). بحار الانوار. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

- مصباح یزدی، محمد تقی. (1363). تعليقه بر نهاية الحکمة. تهران: الزهراء.

- ملاصدرا. (1360الف). اسرار الآیات. مقدمه و تصحیح محمد خواجوی. تهران: انجمن حکمت و فلسفه.

- همو. (1366). تفسیر القرآن الکریم. تحقیق محمد خواجوی. قم: انتشارات بیدار.

- همو. (1386). مفاتیح الغیب. باشراف سید محمد خامنه‌ای. تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

- همو. (1981). الحکمة المتعالية فی الاسفار العقلية الاربعة. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

- همو. (1360ب). الشواهد الربوبيه. تصحيح سید جلال الدين آشتياني. تهران: انتشارات مركز نشر دانشگاهي.

- همو. (1381). المبدا و المعاد. باشراف سید محمد خامنه‌ای. تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

- همو. (1363). المشاعر. به اهتمام هانری کربن. تهران: کتابخانه طهوری.

- همو. (1383). شرح اصول کافی. تصحیح محمد خواجوی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

- میرداماد. (1374). القبسات. باهتمام مهدي محقق. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

- همو. (1380).  جذوات و مواقیت. تصحیح و تعلیق علی اوجبی. تهران: میراث مکتوب.

- همو. (1385). مصنفات مير داماد. به اهتمام عبد الله نورانى. تهران: انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.

print




شماره های فصلنامه
Skip Navigation Links.
Collapse فصلنامه شماره 1فصلنامه شماره 1
Collapse فصلنامه شماره 2فصلنامه شماره 2
Collapse فصلنامه شماره 3فصلنامه شماره 3
Collapse فصلنامه شماره 4فصلنامه شماره 4
Collapse فصلنامه شماره 5فصلنامه شماره 5
Collapse فصلنامه شماره 6فصلنامه شماره 6
Collapse فصلنامه شماره 7فصلنامه شماره 7