سخن هفته

 قال الحسین(ع): «إن قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار، و إن قوما عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید، و إن قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الأحرار و هی أفضل العباده.»( تحف العقول، ص 246)

گروهی خدا را از سر رغبت می پرستند، این عبادت تاجران است؛ گروهی خدا را از سر ترس می پرستند، این عبادت بردگان است؛ و گروهی خدا را از سر شکر می پرستند، این عبادت آزادگان و برترین عبادت است.

فرارسیدن ماه محرم، ماه شهادت سالار شهیدان و رهبر آزادگان، حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام بر همۀ مسلمانان به ویژه شیعیان تسلیت باد.

عکس به مناسبت ماه صفر و اربعین حسینی
چاپ جلد هشتم (آخرین جلد) از مجموعۀ « اندیشۀ سیاسی ـ تربیتی علوی در نامه های نهج البلاغه»(93/1/20)

پیام تسلیت حضرت آیة الله بهشتی به مناسبت درگذشت حضرت آیة الله حاج سید مهدی دستغیب( ره)(93/1/23)

پیام تسلیت حضرت آیة الله بهشتی به مناسبت درگذشت متعلقۀ مرحوم حضرت آیت الله ملک حسینی ره)(93/2/5)

پیام حضرت آیت الله بهشتی به جناب آقای کشفی، ریاست محترم صدا وسیمای استان فارس(93/2/7)

سخنرانی حضرت آیت الله بهشتی در مراسم بزرگداشت یاد و خاطرۀ حضرت آیت الله العظمی حاج سید نورالدین حسینی هاشمی(ره) در شیراز(93/2/26)

سخنرانی حضرت آیت الله بهشتی در مراسم نکوداشت مقام فلسفی حضرت آیت الله العظمی سید عزالدین حسینی موسوی زنجانی( ره)(93/2/25)

تجلیل از مقام علمی حکیم متأله، حضرت آیت الله بهشتی در ششمین گردهمایی اساتید علوم عقلی(93/2/31)

ارائۀ مقالۀ حضرت آیت الله بهشتی در همایش بین المللی« اندیشه های فلسفی استاد شهید مرتضی مطهری»(93/3/7)

برگزاری نماز عید فطر و ایراد خطبه ها در میانشهر توسط حضرت آیت الله بهشتی(93/5/7)

پیام تسلیت به مناسبت درگذشت متعلقۀ حضرت آیت الله نظام(93/7/2)

نویسنده: دکتر سعید بهشتی

با نام و یاد پروردگار بزرگ و بی همتا و حمد و سپاس بی پایان به درگاه ربوبی اش، و با تقدیم بهترین درود ها به پبشگاه حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی( علیه افضل صلوات المصلین) و خاندان پاک و مطهرش(سلام الله علیهم اجمعین)، به ویژه حضرت بقیة الله الاعظم، امام زمان( عجل الله تعالی فرجه)، در این قسمت بنا داریم بینندگان ارجمند سایت را با گوشه هایی از شخصیت معنوی و اخلاقی مرحوم آیت الله حاج شیخ عبد المجید بهشتی، والد ماجد حضرت آیة الله العظمی احمد بهشتی آشنا کنیم .این از آن روست که مرحوم حاج شیخ، افزون بر ویژگی های ممتاز و منحصر به فرد اخلاقی و دینی خود، هم یک مربی متخلق  و اثر گذار برای حضرت آیة الله و هم نخستین استاد علوم حوزوی ایشان بوده اند. گفتنی است که آن چه در زیر می آید، بخش کوچکی است از مجموعۀ  مطالبی که نگارنده از چند سال پیش به این سو با جمع آوری اطلاعات از اهالی قدیمی میانشهر و مناطق اطراف آن و نیز از نوشته ها و مصاحبه های حضرت آیة الله، فراهم آورده و به حول و قوۀ الهی بنا دارد آن ها را قالب کتابی، تدوین و منتشر نماید. آیة الله العظمی بهشتی در کتاب «خبرگان ملت»(1380)، صفحات 107 تا 108، در بارۀ پدر می نویسند:

        پدرم، مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبدالمجید بهشتی، در روستاهای بخش شیبکوه شهرستان فسا و روستاهای بخش کردیان جهرم، اقامۀ نماز جمعه و جماعات می کرد و از طریق منبر به وعظ و خطابه و ارشاد مردم می پرداخت. او به قدری در معاشرت با مردم صفا و صمیمیت داشت که کم تر کسی بود که تحت تأثیر تذکرات و مواعظ و رهنمود هایش قرار نگیرد. در مبارزه با منکرات، سرسخت و صریح اللهجه و بی پروا بود. به همین علت، هم احترام و هم رعب داشت و با وجود و حضور او، خوانین و مالکان به خود اجازۀ تخلف و کج روی نمی دادند. ساده زیستی و زهد و پارسایی و اخلاص و پرهیز از تجملات به او جایگاه معنوی بسیار با اهمیتی بخشیده بود. به یاد دارم یکی از مالکان متدین منطقۀ جهرم، مرحوم حاج محمد حسن دهقانی، که اهل ذکر و ورد و تهجد و توسل بود، می گفت:" من در تمام عمرم در نماز به دو کس اقتدا کرده ام: یکی مرحوم آیت الله حاج میرزا آقا اصطهباناتی ـ که از مراجع مقیم نجف بود ـ و دیگری پدر تو، حاج شیخ عبد المجید بهشتی." وی عشق وافری به اهل بیت داشت. هنگام روضه خوانی، خودش بیش از مستمعین می گریست. او چند سال پیش از ارتحال، در روستایی که زادگاهش بود( میانشهر کنونی)، روی تپه ای به نام قلات (دار السلام فعلی)، برای خود قبری حفر کرد و گاه گاهی به آن جا می رفت و لحظاتی در قبر می خوابید تا همواره به یاد موت باشد و اکنون نیز در همان جا مدفون است. پیش از او کسی در آن جا دفن نشده بود؛ ولی اکنون، عده ای از افراد مؤمن ـ و از جمله، فرزند شهیدم دکتر محسن بهشتی، طبق وصیت خودش ـ در آن جا مدفون اند... من نزد پدرم، نصاب الصبیان، جامع المقدمات، شرح قطر الندی، سیوطی، تبصرة المتعلمین علامۀ حلی، و شرائع الاسلام را آموختم. او تا سال 1345 شمسی در قید حیات بود. در آن سال بر اثر یک بیماری مزمن و طولانی دار فانی را وداع گفت و به لقای خداوند نایل گشت

 

     

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبد المجید بهشتی

حضرت آیت الله العظمی بهشتی هنگام سخنرانی در مراسم شب هفت ارتحال پدر در کنار مرقد ایشان، تابستان سال 1345 شمسی، 25ربیع الاول 1386قمری، روستای میانده( میانشهر کنونی)، تپۀ قلات( دار السلام)

چهره های انسانی بزرگ و ماندگار در تاریخ بشریت، در زوایا و ابعاد شخصیتی گوناگون به رشد و تعالی و کمال دست یافته اند. چنین انسان هایی با بهره برداری معقول و حساب شده از فرصت چند روزۀ عمر به اهداف والا و سترگ دست یافته، چراغ راه دیگر رهروان طریق انسانیت گردیده اند. مرحوم حاج شیخ عبد المجید بهشتی نیز به حق در زمرۀ چنین انسان هایی به شمار می آید. وی به توفیق الهی و  شناخت درست توانایی ها و استعدادهای خود و با همتی قوی و استوار و تلاش و کوششی مستمر و مداوم، توانست با کسب علوم دینیه و در پیش گرفتن راه زهد و پارسایی و تقوا و پرهیزکاری به مدارج انسانی و الهی بلندی دست یابد و مردم را به راه راست و صراط مستقیم دیانت و ایمان و اخلاص فراخواند و به موفقیت های شایان توجهی واصل آید. ما در ادامۀ این سلسله مباحث، ابتدا به معرفی ابعاد شخصیتی مرحوم حاج شیخ از زبان حضرت آیت الله احمد بهشتی و سپس از نگاه دیگر آشنایان و بستگان آن مرحوم می پردازیم. همان گونه که گفته شد، این مطالب، ازطریق مصاحبه هایی که نگارنده با این عزیزان انجام داده، فراهم آمده است.

1. دیدگاه های حضرت آیت الله العظمی احمد بهشتی در بارۀ ویژگی ها و ابعاد شخصیتی مرحوم حاج شیخ عبدالمجید بهشتی

ایشان به منظور ساختارمندی و منظم شدن مباحث، مصاحبه ها را به صورت موضوعی عرضه نمودند. ما نیز دیدگاه های معظم له را به شکل موضوع بندی شده در ذیل می آوریم. گفتنی است که این مصاحبه روز دوشنبه، سوم فروردین ماه 1394 از سوی نگارنده با ایشان به عمل آمده است.

الف. زهد مرحوم حاج شیخ

مسئلۀ زهد مسئلۀ مهمی است. اگر زهد واقعی را بخواهیم همان است که حضرت امیر المؤمنین سلام علیه فرمود: «الزهد کله بین کلمتین من القرآن: لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم؛ فمن لم یأس علی الماضی و لم یفرح بالآتی فقد اخذ الزهد بطرفیه»، انسان اگر چیزی را از دست داد تأسف نخورد و اگر چیزی را از دست داد فرحناک نشود. این حقیقت زهد است. به قول مرحوم آقای مطهری، اگر بخواهیم یک تعریف ساده ای برای زهد داشته باشیم، باید بگوییم: مصرف کمتر، خدمت بیشتر. یعنی هر چه انسان بهرۀ کمتری از این دنیا ببرد ولی بهرۀ بیشتری برساند این زهد واقعی است. مصرف کم، تولید زیاد. حال اگر با همین نگاه به زندگی حاجی ابوی نگاه بکنیم باید بگوییم که ایشان واقعا از نظر مصرف، حد اقلی بود. در نهایت قناعت زندگی می کرد. با زراعت دیم در این زمین های شرق میانشهر به نام زمین های احمد آباد، امرار معاش می کرد. چون مالکین نمی توانستند کشت کنند و آب نداشتند، ایشان در آن جا به اندازۀ توانایی اش دیم می کاشت. مثلا صد من یا صد و پنجاه من گندم می کاشت. خدا رحمت کند حاج حسن حدادی هم زمین را برایش شخم می کرد. در آن زمان مثل حالا خشک سالی نبود. بارندگی می شد و دیم واقعا به ثمر می رسید. این دیم خودش با همین آب باران رشد می کرد. نه زحمتی داشت و نه خدمتی می خواست. تا زمان درو کردن. خود ایشان و من و مرحوم اخوی محمد جواد می رفتیم درو می کردیم. گاهی کارگر هم می گرفت، از بین همین مؤمنین و متدینین محل، مثل مرحوم ملا عبد الله که بی سواد بود ولی از نخبه های مؤمنین بود. یا مرحوم بابک صداقت که او هم بی سواد بود ولی یک مؤمن نخبه ای در این محل بود. به این ها می گفتند: ریشی ها. به علاوه، بهزادی ها هم که مرحوم شدند؛ علی، ولی، زیاد این ها هم کارگرهای حاجی ابوی بودند و در کنار ما کار می کردند. یادم هست یک سال، ماه رجب بود، موقع درو این ذکر را مرحوم حاجی ابوی خودش این ذکر را یادمان داد و همه می خواندیم: «سبحان الاله الجلیل، سبحان من لا ینبغ التسبیح الا له، سبحان الاعز الاجل الاکرم، سبحان من لبس العز و هو له اهل». گاهی این کار درو کردن  هم به ماه رمضان می گرفت. ماه رمضان را ایشان به دهزیر( موسویۀ کنونی) می رفت. ولی ما صبح زود می رفتیم، سه چهار ساعت درو می کردیم، بعد هم می آمدیم استراحت می کردیم. تعبیر حاجی ابوی این بود که این دیگر محصول حلال است، محصول جو که از راه دیم یا بش به دست می آمد واقعا هم حلال بود. زمینش را که مالکین برایمان مباح کرده بودند. آب هم که خدا از آسمان برایمان نازل می کرد. کارگر ها هم که زحمت می کشیدند و مزد می گرفتند. برکت خوبی هم داشت. نان سالمان از این راه تأمین می شد. مقداری هم زیاد می آمد که حاجی ابوی می فروخت. این نان هم نان جو بود هم نان گندم، ولی البته مصرف نان جو بیشتر بود تا نان گندم. یعنی با زهد و قناعت زندگی می کردیم. مرحوم مادرمان هم خودش جو  و گندم را برای نان آسک( آرد)  می کرد. گاهی هم می بردیم آسیاب. یک آسیابی در میاندۀ سابق بود، جو و گندم را می بردیم آسیاب و آرد می کردیم و زحمت مادر کمتر می شد. اما پخت و پز نان، کار خودش بود. سوخت هم مثل حالا نفت و گاز نبود. سوخت را هم خودمان تأمین می کردیم. من معمولا با مرحوم دایی می رفتم در دامنۀ کوه های اطراف و سوخت را تهیه می کردم. با چهار پایی که دایی داشت، می رفتیم بار هیزم و بوتۀ تهیه می کردیم و می آوردیم. این سوخت هم برای پخت و پز بود هم برای گرم کردن اتاق.

      به هر حال، حاجی ابوی زندگی خودش و خانواده را با نهایت زهد و پارسایی می گذراند وخیلی مقید که حرام وارد زندگی اش نشود. خیلی هم مقید بود و می گفت بچه های من باید با لقمۀ حلال بزرگ بشوند. لذا مصرفش از همین درآمد دیم بود و یک مقداری هم از راه عقد و طلاق و سند نویسی. خودش محضر بود. هم سند ملکی می نوشت، هم سند ازدواج، هم صیغه جاری می کرد و مقداری هم از این راه در آمد داشت. بعد هم که محضر ها راه اندازی شد، قدری به زحمت افتاد. البته در ماه های محرم و صفر که در این محل روضه خوانی در منازل زیاد بود، منبر هم می رفت و مقداری هم از این راه امرار معاش می کرد. بیشتر کسانی که تمکن داشتند، پنج یا ده روز در منازلشان روضه خوانی داشتند و بابت منبر هم کمک هایی می کردند. ایشان زاهد شهر هم زیاد می رفت و با مردم زاهد شهر رابطۀ خوبی داشت و منبر هم می رفت و از آن جا هم در آمدی داشت. مثلا برای بازیاری ها منبر می رفت. زمانی که مرحوم آیت الله حاجی انصاری شیرازی در زاهد شهر منبر می رفت، حاجی ابوی هم از سوی بازیاری ها که خیلی هم به ایشان ارادت داشتند، برای منبر دعوت می شد. این ها مجموعۀ راه های درآمد ایشان بود و از این طریق یک زندگی خیلی عادی و محقری فراهم کرده بود. نه تشریفاتی داشت، نه تجملاتی، ولی در عین حال مهمان داری و مهمان نوازی اش هم خیلی جالب بود. و البته این هم دیگر خیلی وابسته بود به همت و زحمت مادرمان. او خیلی همت داشت و خیلی زحمت می کشید و خلاصه هر دو در مقابل مهمان خیلی خوب از عهده بر می آمدند و خیلی خوب پذیرایی می کردند. ما هم هر وقت مهمان می آمد خیلی خوشحال بودیم، چون بالاخره طبخی و آب گوشتی فراهم می شد! البته از برنج خبری نبود، مگر شب های عید نوروز. ولی آبگوشت معمولا فراهم بود. غذا هم شیر  و ماست و تخم مرغ و سیب زمینی و گوجه و امثال این ها بود. مادر هم در غدا درست کردن تخصص خوبی داشت. مهمان داری و مهمان نوازی هر دو نفرشان هم در همان حد توانشان واقعا بی نظیر بود. ما دو تا اتاق بیشتر نداشتیم. البته یک  بالا خانه هم بود که خیلی استفاده نمی شد. یکی از  این دو اتاق تا زمانی که کوچک تر بودیم محل سکونت همۀ ما بود. بعد که بزرگ تر شدیم، من و مرحوم محمد جواد به آن جا می رفتیم. مهمان هم که می آمد در همین اتاق پذیرایی می شد. وسط اتاق هم یک گلیمی بود. یک تنور هم در این اتاق بود برای آتش. سفره هم در کار نبود. از سینی استفاده می کردیم. عرب ها و همچنین زاهد شهری ها زیاد می آمدند منزل ما، مخصوصا روز های جمعه که چند نفری از  زاهد شهر در نماز جمعۀ ایشان حاضر می شدند و ناهار هم منزل خودمان بودند و با همان آب گوشت ساده از آن ها پذیرایی می کردیم.

     خلاصه، حاجی ابوی این طور زندگی می کرد. خیلی با عزت و مناعت طبع و این نبود مگر به خاطر همان زهد و پارسایی که ایشان در زندگی پیشه کرده بود و به ما هم همین را سفارش می کرد که با قناعت زندگی بکنید و سعی کنید که کلّ بر مردم نباشید.  به من می گفت: شما درس بخوان ولی سعی کن با دسترنج خودت زندگی بکنی و منتظر کمک و دستگیری این و آن نباشی. بیشتر هم علاقه داشت که من روحانی بشوم و روی بقیه خیلی اصراری نداشت. گرچه جواد را هم فرستاد شیراز و ایشان تا شرح لمعه را هم شیراز خواند، بعد که در شیراز دیپلم گرفت، آمد تهران و در تهران هم معلم شد و در ضمن هم دانشکدۀ الهیات هم یکی دو سال درس خواند، بعد هم دانشکدۀ حقوق قبول شد و دانشکدۀ الهیات را رها کرد.

      زندگی مرحوم حاجی ابوی در دهزیر هم همین طور ساده و بی آلایش بود و یک ماهی که در دهزیر می ماند مرا هم با خودش می برد. در دهزیر برنامۀ تدریس هم داشت. آشیخ کریم حضوری، آشیخ کریم نصیری و آشیخ عزیز و آقای نصر شاگردانش بودند. من هم با این ها درس می خواندم. منبر هم می رفت. برنامۀ عقد و طلاق و سند نویسی هم داشت. مقداری هم وجوهات هم از میانده و هم دهزیر به ایشان می دادند. وجوهات را هم برای مرحوم آیت الله آقا سید عبدالمحمد آیت اللهی جمع آوری می کرد. آقای آیت اللهی هم مقداری از این وجوهات را به ایشان می داد. ولی مادامی که وجوهات را تحویل مرحوم آقای آیت اللهی نداده بود، ذره ای به آن دست نمی زد. ضمنا به نماز اول وقت هم خیلی مقید بود. یک وقت در دهزیر بنا به دعوت مرحوم آقا حاجی محمد حسن دهقانی در منزل ایشان منبر می رفت و همان جا هم ساکن بود. اما موقع ناهار بلافاصله به مسجد می رفت و حاضر نبود نماز اول وقت را از دست بدهد.

 

    

 

منتخب تصاویر
6
6
5
5
7
7
9
9
1
1
2
2
12
12
10
10
8
8
11
11
13
13
اوقات شرعی
امروز : 4/2/1403 (هـ.ش)
برابر با 14 شوال 1445 (هـ.ق)
اذان صبح 04:48:22
طلوع آفتاب 06:20:49
اذان ظهر 13:02:32
غروب آفتاب 19:44:49
اذان مفرب 20:02:47

طول = 51.41 و عرض =35.7
.
logo-samandehi